کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوگند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوگند
/so[w]gand/
معنی
قسم و عهد. Δ در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بیگناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم میخورانیدند و از تٲثیر آن گناهکار بودن یا بیگناهی او را تعیین میکردند.
〈 سوگند بقراط: = 〈 سوگند پزشکی
〈 سوگند پزشکی: قَسَمی که پزشک یاد میکند که وظیفه خود را نسبت به بیمار بهدرستی انجام بدهد.
〈 سوگند خوردن: (مصدر لازم) قسم یاد کردن.
〈 سوگند دادن: (مصدر متعدی) قسم دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حلف، قسم، یمین
فعل
بن گذشته: سوگند خورد
بن حال: سوگند خور
دیکشنری
adjuration, oath, vow
-
جستوجوی دقیق
-
سوگند
فرهنگ نامها
(تلفظ: so(w)gand) قسم ، استواری بر پیوند ، استواری بر گفتن و راست گفتن .
-
سوگند
واژگان مترادف و متضاد
حلف، قسم، یمین
-
سوگند
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ گَ) (اِمر.) 1 - قسم ، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگی را شاهد می گیرد. 2 - گوگرد (سوگند خوردن در قدیم خوردن آب آمیخته با گوگرد بوده است . برای تشخیص گناهکار از بی گناه یعنی این که شخص متهم (اما بی گناه ) ...
-
سوگند
لغتنامه دهخدا
سوگند. [ س َ / س ُ گ َ ] (اِ) در اوستا «ونت سوکنتا» (گوگردمند)، دارای گوگرد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد. قسم (به خدا، رسول ، امامان و بزرگان ). (از فرهنگ فارسی معین...
-
سوگند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) so[w]gand قسم و عهد. Δ در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بیگناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم میخورانیدند و از تٲثیر آن گناهکار بودن یا بیگناهی ا...
-
سوگند
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qasam طاری: qesam طامه ای: qasam طرقی: qasam کشه ای: qesam نطنزی: qasam
-
سوگند
دیکشنری فارسی به عربی
شهادة , قسم
-
واژههای مشابه
-
سوگند خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قسم خوردن، سوگند یاد کردن ۲. تحلیف
-
سوگند دادن
واژگان مترادف و متضاد
قسم دادن، سوگند خوردن
-
هم سوگند
لغتنامه دهخدا
هم سوگند. [ هََ س َ /سُو گ َ ] (ص مرکب ) هم قسم . حلیف . (یادداشت مؤلف ).
-
سوگند بقراط
فرهنگ فارسی معین
( ~ بُ) (اِمر.) سوگندی که پزشکان یاد می کنند تا وظیفة خود را به درستی انجام دهند و آن منسوب است به بقراط پزشک معروف سدة پنجم پیش از میلاد.
-
راست سوگند
لغتنامه دهخدا
راست سوگند. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ) که قسم راست دارد. که قسم براستی یاد کند.
-
سوگند خوردن
لغتنامه دهخدا
سوگند خوردن . [ س َ / سُو گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . قسم خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). حلف . ایلاء. ایتلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : سوگند خورم بهرچه دارم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. ابوالمؤید بلخی .من آنگاه...
-
سوگند دادن
لغتنامه دهخدا
سوگند دادن . [ س َ / سُو گ َ دَ ] (مص مرکب ) قسم دادن . تحلیف . استحلاف . احلاف : سوگند دهند تا یک سال شراب نخورد. (تاریخ بیهقی ).مسیحاخصلتا قیصرنژاداترا سوگند خواهم داد حقا. خاقانی .سوگند میدهم بخدایت که بس کنی گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست . خاقان...