کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوک
/suk/
معنی
= سوگ
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کنج، گوشه، زاویه
۲. نبش
۳. سو، سمت، جانب، طرف
دیکشنری
barb, corner, side
-
جستوجوی دقیق
-
سوک
واژگان مترادف و متضاد
۱. کنج، گوشه، زاویه ۲. نبش ۳. سو، سمت، جانب، طرف
-
سوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مصیبت . 2 - غم ، اندوه .
-
سوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سوی ، جانب . 2 - (عا.) گوشه .
-
سوک
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) خارهای نازک و دراز که بر خوشه گندم یا جو می روید.
-
سوک
لغتنامه دهخدا
سوک . (اِ) مصیبت . (فرهنگ اسدی ). ماتم . تعزیت . مصیبت . (اوبهی ). رجوع به سوگ شود. || گوشه . زاویه . کنج . (یادداشت بخط مؤلف ): سه سوک ؛ مثلث . چهارسوک ؛ مربع. || (ص ) کوسه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ اسدی ). آنکه ریش تنک دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).- س...
-
سوک
لغتنامه دهخدا
سوک . (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 511 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سوک
لغتنامه دهخدا
سوک . [ س َ ] (ع مص ) مالیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مسواک کردن . (آنندراج ). مالیدن دندانهای خود را بمسواک . (ناظم الاطباء).
-
سوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] suk = سوگ
-
سوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suk ۱. سو؛ سوی؛ جانب.۲. نزد.۳. [عامیانه] کنار؛ گوشه.
-
سوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] suk خار خوشۀ گندم؛ سیخهای نازک و دراز که در خوشه جو یا گندم میروید؛ داسه: ◻︎ اندام دشمنان تو از تیر ناوکی / مانند سوک خوشهٴ جو باد آژده (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۹).
-
سوک
لهجه و گویش تهرانی
کنج ،گوشه ،زاویه
-
واژههای مشابه
-
سَوُک
لهجه و گویش بختیاری
savok 1. سبک؛ 2. جلف، سبک سر.
-
سوک ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کسی که چند مو مانند سوک بر رخ داشته باشد، کوسه ، کوسج .
-
سوک سیاوش
لغتنامه دهخدا
سوک سیاوش . [ ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی است .