کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سونج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سونج
لغتنامه دهخدا
سونج . [ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است بزرگ از نواحی نسف و محمدبن احمدبن ابی القاسم ... لؤلؤی معروف بفقیه سونجی بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
سونج
لغتنامه دهخدا
سونج . [ ن ِ ] (اِ) بغلک و پارچه ٔ چهارگوشه ای که در زیر بغل پیراهن میدارند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
سونچه
لغتنامه دهخدا
سونچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) خشتچه . کش بن . خشتک . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سونج شود.
-
ساریجه
لغتنامه دهخدا
ساریجه .[ ج َ ] (اِخ ) مردی از قبیله ٔ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیه ٔ ص 53 شود.
-
سونچ
لغتنامه دهخدا
سونچ . [ س ُ وِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوچ تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 526 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، نخود،عدس . شغل اهالی زراعت و گله داری است . سکنه ٔ سونج بالا 250 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
کانی زرینه
لغتنامه دهخدا
کانی زرینه . [ زَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 28هزارگزی شمال باختری سقز و 4هزارگزی باختر سونج . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 100 تن سکنه . از چشمه و قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات ، توتون است...
-
سونخ
لغتنامه دهخدا
سونخ . [ ن َ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] از نخشب . (حدود العالم ) : ز شهر نخشب چون رو بسونخ آوردم نسیم جود وی آمد ز من ز هر فرسخ . سوزنی .دل رمیده غزل را بمخلص آوردم بمدح صاحب صدر ریاست سونخ محمدبن عمر مهتری که خاطر من مرا بمدحت او مرحبا زد...
-
خان ترکان
لغتنامه دهخدا
خان ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) دختر براق حاجب سرسلسله ٔ ترکان قراختایی کرمان است . چون براق بسال 642 هَ . ق . فرمان یافت (در مدرسه ای که خود بظاهر در کرمان در محله ٔ ترک آباد ساخته بود بخاک سپرده شد) از او چهار دختر و یک پسر باقی ماند به اسامی زیر: دخترا...
-
خای تیمور
لغتنامه دهخدا
خای تیمور. (اِخ ) نام یکی از فرماندهان سلطان اولیجایتو است در جنگ گیلان .رشیدی آرد: توضیح آنکه اولیجایتوی در ذی القعده ٔ سنه ٔ 706 هَ . ق . فولاد خبکسان را بر سر آغرق گذاشت و باسپاهی جرار از سلطانیه متوجه گیلان شد و بطارم آمد واز آنجا به کوه طرفک رفت...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) گور سرخی . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال الجایتو سلطان محمد خدابنده آرد:... در سنه ٔ خمس و سبعمائه سیدتاج الدین گورسرخی که نایب امیر هورقوداق بود و به نیابت امیر سونج اتابک الجایتو سلطان رسید او ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن اولجایتو خدابنده ملقب به علاءالدین . آخرین ایلخانان ایران و نهمین پادشاه مغول . مولد او شب چهارشنبه ٔ هشتم ذی القعده ٔ سال 704 هَ . ق . به آذربایجان بود. و در هفت سالگی امیر سونج به اتابیکی او منسوب شد و در سال 713 او ر...
-
خدابنده
لغتنامه دهخدا
خدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. اینک شرح حال اوبنقل از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی : غازان خان [پادشاه مغولی ایران ] در ایا...
-
نام
لغتنامه دهخدا
نام . (اِ) لفظی که بدان کسی یا چیزی را بخوانند. اسم . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ نظام ). اسم علم چیزی . (بهار عجم ) (آنندراج ). اسم . (السامی ) (دانشنامه ٔ علائی ). کلمه ای که به کار می برند در تعیین شخص یا چیزی و به تازی اسم گویند. (ناظم...