کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثول
لغتنامه دهخدا
ثول . [ ث َ] (ع اِ) گروه زنبوران عسل . (واحد از لفظ خود ندارد). || نر از زنبور عسل . || خانه ٔ زنبوران عسل . || شوره ٔ درخت . || نره ٔ شتر. || غلاف نره ٔ شتر. ج ، اثوال .
-
ثول
لغتنامه دهخدا
ثول . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أثول .
-
ثول
لغتنامه دهخدا
ثول . [ث َ ] (ع مص ) احمق گردیدن . || دیوانه شدن گرفتن . || ثولاء شدن گوسفند و آن استرخائی است در اعضای گوسفند یا دیوانگی گوسفند که چون بدو عارض شود تبعیت گوسفندان گذارد و تنها چرد. || ثول وعاء؛ ریختن همه ٔ آنچه را که در خنور بود.
-
صول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَول] [قدیمی] so[w]l حمله کردن؛ حمله.
-
سُول
لهجه و گویش تهرانی
ناودان
-
جستوجو در متن
-
Saul of Tarsus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سول تارسوس
-
پلتاس
لغتنامه دهخدا
پلتاس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) شهری است دربرزیل (ریو گراند دُ سول ) دارای شصت هزار تن سکنه .
-
سور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . سؤر ] (اِ.) پس ماندة طعام و شراب . (?(سور (ص .) = سول : اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
ذوات الخف
لغتنامه دهخدا
ذوات الخف . [ ذَ تُل ْ خ ُف ف ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سپل داران . نرم پایان مانند اشتر و نعامة سَوَل داران .
-
اسول
لغتنامه دهخدا
اسول . [ اَ وَ ] (ع ص ) آنکه در زیر ناف وی سستی و فروهشتگی باشد. (منتهی الارب ). آنکه شکم فروهشته باشد. آنکه فرود ناف او آویخته باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث : سَوْلاء. ج ، سول . || سحاب اسول ؛ ابر سست و فروهشته . ابر فروهشته بر زمین .
-
اضب
لغتنامه دهخدا
اضب . [ اَ ض َب ب ] (ع ص ) شتر بیمارسینه یا بیمارسپل . مؤنث : ضَبّاء. ج ، ضُب ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن اشتر که سول وی درد کند. (تاج المصادر بیهقی ). اشتری که سول او بدرد آمده باشد. (مهذب الاسماء). شتری که به بیماری ضَب دچار باشد،و ضب ، درد ی...
-
سور
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزم، جشن، عروسی، عیش ≠ عزا، ماتم ۲. میهمانی، ولیمه ۳. ختنهسوران ۴. عروسی ۵. بارو، باره، حصار ۶. اسب سرخرنگ ۷. سول ۸. پاسور ۹. بردنورق ۱۰. اپراتورهای منطقی (همه، بعضی و )
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س ُ ب َ ] (اِ) زیر پای شتر. مرادف سول . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : زمانی بکردار مست اشتری مرا بست و بسپرد زیر سبل . ناصرخسرو (دیوان چ تقی زاده ص 250).رجوع به سپل شود.
-
شپل
لغتنامه دهخدا
شپل . [ ش ِ ] (اِ) شپلت . شپیل . شفل . پایه و مرتبه . (برهان ) (انجمن آرا). پایه و مرتبه و منزلت و جاه . (از ناظم الاطباء). || پاچه ٔ شتر را گویند از آنجا که به زمین نزدیک است . (از برهان ) (از ناظم الاطباء). سپل . سول . سفل . || صدا و آوازبلند کردن ...
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) دریده شدن موزه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یا تنک و ب...