کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سولاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سولاخ
/sulāx/
معنی
= سوراخ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سولاخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) سوراخ .
-
سولاخ
لغتنامه دهخدا
سولاخ . (اِ) سوراخ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثقبه : و بمنقار در آن سولاخ میکرد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).و چون آب بدان سولاخها رسد و بر هوا تکیه کند. (التفهیم ). و کوه را سولاخ میکردند هم او، هم کارکنان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و حلقه در هر دو سول...
-
سولاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sulāx = سوراخ
-
واژههای مشابه
-
هفت چاک/سولاخ
لهجه و گویش تهرانی
منافذ بدن
-
سولاخ و سنبه
فرهنگ گنجواژه
سوراخ و سنبه.
-
سولاخ،()ی،()سنبه/سمبه
لهجه و گویش تهرانی
سوراخ
-
جستوجو در متن
-
زیل
لغتنامه دهخدا
زیل . (ص ) تحریفی است از لفظ «زیر» که صفت صداهای نازک است . اصواتی که تعداد ارتعاش امواج آن زیاد باشد زیر نامیده میشود و ابدال «ر» به «ل »در زبان عامیانه بسیار رواج دارد مانند: دیفال = دیوار، سولاخ = سوراخ . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
انجحار
لغتنامه دهخدا
انجحار. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) در سوراخ درآمدن سوسمار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسوراخ داخل شدن سوسمار. تَجَحﱡر. (از اقرب الموارد). در سولاخ شدن . (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ).
-
ملازه
لغتنامه دهخدا
ملازه . [ م َ زَ / زِ ] (اِخ ) ملازه ٔ شیر؛ نام هشتم منزل نژه ، ای بینی شیر و خلمش ، دو کوکب است خرد ازجمله ٔ صورت سرطان و ایشان را دو سولاخ بینی خوانند. و میانشان آن ستاره ٔ ابری است که بر بر سرطان است و گروهی آن را ملازه ٔ شیر نام کنند. (التفهیم ص ...
-
کاسه پشت
لغتنامه دهخدا
کاسه پشت . [ س َ / س ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) لاک پشت و کشف را گویند. (برهان ). سوراخ پا. سولاخ پا. باخه . سلحفات : لقمه خور چرب کرد، زو فلک کاسه پشت ورنه شدی خشک شیر دایه ٔ اطفالگان . سیف اسفرنگی (از جهانگیری ).|| کنایه از آسمان هم هست . (برهان ) (آنندراج...
-
لاکپشت
لغتنامه دهخدا
لاکپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) باخه . اسم فارسی سلحفاة است . (فهرست مخزن الادویه ). سوراخ پا. سولاخ پا. لاک . سنگپشت . کاسه پشت . کشتوک . کشف . کشو. شیلونه . خشک پشت . اولاکو (در دیلمان و گیلان ). به هندی کچهوا گویند. (غیاث ). چلچله (برهان ، ذیل همین لغ...
-
کارکن
لغتنامه دهخدا
کارکن . [ک ُ ] (نف مرکب ) محنت کش و رنجبر و کارگر و عامل و فاعل و مؤثر. ج ، کارکنان . (ناظم الاطباء) : که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .کارکن است آنکه جهان ملک اوست کارکنان را همه او ابتداست . ناصرخسرو.کارکن...
-
ترتیب کردن
لغتنامه دهخدا
ترتیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر بمعنی فراهم کردن ، گرد آوردن و نظم دادن آمده است : و چون ملوک طوایف را ترتیب کرد بابل و پارس و قهستان خاص را بازگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). و قومی را از اهل ...