کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سول
/sul/
معنی
= سور۴
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(سَ وَ) (اِ.) ناخن پای شتر.
-
سول
لغتنامه دهخدا
سول . (اِ) رنگ خاکستری مایل مر اسب و استر و خرالاغی را که خط سیاهی از کاکل تا دم کشیده شده باشد. (برهان ). رنگ خاکستری مایل بسیاهی در اسب و اشتر که نامبارک شمارند. (آنندراج ) : آن یکی عیسی آن یکی خرسول وآن دگر خضر و آن چهارم غول . سنایی .|| ناودان . ...
-
سول
لغتنامه دهخدا
سول . [ س َ وَ ] (اِ) ناخن پای شتر که آنرا به عربی فرسن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || سم میش و بز و گوسفند و جز آن . (ناظم الاطباء). سبل . (فرهنگ رشیدی ) : ای آنکه می برد به سفر ناقه ٔ ترامحکم نهاد گشته سولهاش لعل فام .ابن یمین (از آنندراج ).
-
سول
لغتنامه دهخدا
سول . [ س َ وَ ] (اِمص ) سستی و فروهشتگی زیر ناف . سستی و فروهشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sul = سور۴
-
واژههای مشابه
-
سُول
لهجه و گویش تهرانی
ناودان
-
قره سول
لغتنامه دهخدا
قره سول . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، که در 3 هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا واقع است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 117 تن .آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . ر...
-
سور، سول
لهجه و گویش تهرانی
وحشی، دیوانه، رمنده
-
سول شوره
واژهنامه آزاد
یعنی هنگام بارندگی زیاد از سوله ها آب جاری میشود
-
واژههای همآوا
-
صول
لغتنامه دهخدا
صول . [ ] (اِخ ) لفظی عجمی است و در عرب آنرا اصلی نیست . شهریست در بلاد خزر در نواحی باب الابواب و آن دربند است . (معجم البلدان ).
-
صول
لغتنامه دهخدا
صول . [ ] (ع اِ) لقب پادشاه جرجان است . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 264). لقب عام ملوک دهستان . (آثار الباقیه از یادداشت بخط مؤلف ).
-
صول
لغتنامه دهخدا
صول . [ ص َ ] (اِخ ) قریه ای است به نیل در اول صعید. (معجم البلدان ).