کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوفی
واژهنامه آزاد
اهل علم,اسم خاص, مشتق شده از سوف به معنای دانش
-
واژههای همآوا
-
صوفی
فرهنگ نامها
(تلفظ: sufi) (عربی) (در تصوف) پیرو یکی از فرقههای تصوف ، درویش ؛ نام روستایی در ماکو .
-
صوفی
واژگان مترادف و متضاد
پشمینهپوش، درویش، سالک، عارف، متصوف
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِ) شیخک . سبحه . خلیفه . امام . محراب . دانه ٔ درشت درازی که بر بالای دانه های سبحه قرار دارد.
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) (درویش ...) مؤلف مجالس النفائس آرد: پیر سیصدساله نبیره ٔ درویش حسین و ولد مولانا محمد چاخواست . مدام قدم در وادی طبابت و صوفی گری میفرساید و بطالبانی که ریاضت بادیه ٔ مرض می کشند ارشاد: موتوا قبل ان تموتوا میفرماید. این رباعی از اوست :...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) (مولانا...) مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست . چون پنج روزی بر این بگذشت ، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و ...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) (میر...) از یزد است . سیدی پاک طینت بود. قدر زندگانی دانست . تا ایام رفتن بی باده ٔ ارغوانی و صحبت یار جانی نبود. در بستن صوت و عمل عدیل نداشت . در مجلس مرحوم شاه ابوالبقا کلانتر یزد این رباعی را گفت :در مجلس خاصت ره خار و خس نیست محروم...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم کرمان است و در شیراز میزیست . از اوست :صوفی بهوای نرگس جادوئی همواره بخاک عجز دارد روئی بهر دل من ترنج غبغب کافی است صفرای مرا میشکند لیموئی .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) پیر محمد. از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و 44 مصحف شریف نوشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 38 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 8 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مرکن به شوط. در دره واقع و کوهستانی می باشد. هوای آن معتدل و مالاریائی است . 1059 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه ...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) عبدالرحمان بن عمر. رجوع به عبدالرحمان بن عمر... شود. (حبیب السیر ص 193).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) ملا محمد و از شعرای ایران و از مردم اصفهان است . مؤلف آتشکده ٔ آذر نویسد: بعضی او را خالوی ملا جامی دانسته اند. از اوست :بخواری در رهش افتاده بودم سحرگه آن قرار بیقراران ز من بگذشت چون ابر بهاری مرا بگذاشت چون ابر بهاران . (آتشکده ٔ آذ...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبه ٔ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است :بهار امروز با سامان صد میخانه می آیدبدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید.(قاموس الاعلام ترکی ).