کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوغان
/so[w]qān/
معنی
دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pace
-
جستوجوی دقیق
-
سوغان
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دویدن اسب و شتر در پی هم . 2 - (مص م .) دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه .
-
سوغان
لغتنامه دهخدا
سوغان . [ س َ وَ / سَو ] (ع مص ) سوغ . رجوع به سوغ شود. دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه . و رجوع به سوغان شود.
-
سوغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوَغان] so[w]qān دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه.
-
واژههای مشابه
-
سوغان گرفتن
لغتنامه دهخدا
سوغان گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه .- امثال :اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید . (مثال و حکم دهخدا)
-
رام واماده سوغان گیری
دیکشنری فارسی به عربی
مکسور
-
واژههای همآوا
-
صوغان
لغتنامه دهخدا
صوغان . (اِخ ) دهی است از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در جنوب خاوری بخش بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان سیاه کوه ، از خاور به دهستان گلاشکرد، از جنوب به دهستان احمدی و از باختر به دهستان ارزوئیه . کوهستانی ...
-
صوغان
لغتنامه دهخدا
صوغان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری بافت ، سر راه فرعی دولت آباد به زه مکان . جلگه ، گرمسیری ، مالاریائی و دارای 238 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی ...
-
جستوجو در متن
-
broken
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکسته شده، شکسته، نقض شده، منکسر، رام و آماده سوغان گیری
-
مکسور
دیکشنری عربی به فارسی
شکسته , شکسته شده , منقطع , منفصل , نقض شده , رام واماده سوغان گيري
-
ریاضت
لغتنامه دهخدا
ریاضت . [ ض َ ] (ع اِمص ) رنج . تعب . زحمت . محنت . (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (غیاث اللغات ). || کوشش با رنج و تعب . (ناظم الاطباء). کوشش و سعی . (فرهنگ فارسی معین ). || تعلیم اسب جهت سواری . (از غیاث اللغات ). ریاضت کردن اسب . رام کردن اسب . سوغان...