کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوسن گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوسن گوش
لغتنامه دهخدا
سوسن گوش . [ سو س َ ] (ص مرکب ) اسبی که گوش آن بشکل سوسن باشد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گل سوسن
لغتنامه دهخدا
گل سوسن . [ گ ُ ل ِ سو س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی زنبق رشتی است . رجوع به سوسن و زنبق شود.
-
Liliales
سوسنسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] راستهای از تکلپهایها شامل سوسنیان با حدود 1300 گونه که اغلب آنها علفی پیازدار یا بنهدار هستند، ولی برخی گونههای آن درختچهای و بالاروندهاند و غالباً در نیمکرۀ شمالی میرویند
-
سوسن آباد
لغتنامه دهخدا
سوسن آباد. [ سو س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه . دارای 135 تن سکنه . آب آن از دره ٔ بینار و چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ای...
-
سوسن بوی
لغتنامه دهخدا
سوسن بوی . [ سو سَم ْ ] (ص مرکب ) آنکه بوی سوسن دهد. ببوی سوسن . که بوی او چون سوسن بود. خوشبو : ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من گر نگه کردی بسوی من نبودی سوی من . خاقانی .چون چنان دید ترک توسن خوی راه دادش بسرو سوسن بوی .نظامی .
-
سوسن زبان
لغتنامه دهخدا
سوسن زبان . [ سو س َ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج ). عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است . (ناظم الاطباء). || کنایه از فصیح و شیوا زبان . (آنندراج ). فصیح و زبان آور یعنی زبان وی مانند گل سوسن و دارای همه ...
-
سوسن سهراب
لغتنامه دهخدا
سوسن سهراب . [ سو س َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش زراس شهرستان اهواز. دارای آن 310 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سوسن سفید
دیکشنری فارسی به عربی
زنبق
-
سوسن چلچراغ
واژهنامه آزاد
نوعی گل از تیرۀ سوسنیان که تنها در روستای داماش شهرشتان رودبار، و رودسر در استان گیلان، مناطق محدودی از مازندران و اردبیل، و لنکران در کشور آذربایجان می روید.
-
سوسن و سیر
لغتنامه دهخدا
سوسن و سیر. [ سو س َ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از عدم سازگاری و موافقت باشد مطلقاً همچون آب و آتش . (برهان ) (آنندراج ).
-
جنس زنبق و سوسن
دیکشنری فارسی به عربی
قزحية
-
سَمَن و سوسن
فرهنگ گنجواژه
گلهای زیبا و خوشبو
-
سُنبُل و سوسن
فرهنگ گنجواژه
گلهای خوشبو و رنگارنگ.