کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوسة
معنی
شپشه , کو , سوسه , شپشه گندم
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوسة
دیکشنری عربی به فارسی
شپشه , کو , سوسه , شپشه گندم
-
واژههای مشابه
-
سوسه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه ۲. اشکال، اشکالتراشی ۳. خدشه، دشواری
-
surface blowhole
سوسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] حفرههایی به شکل حبابهای تختشده با گوشههای گرد یا زاویهدار که بهصورت تکی یا گروهی در سطح یا نزدیک به سطح قطعه قرار دارند متـ . مُک سطحی مُک زیرسطحی subsurface blowhole
-
سوسه
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) (اِ.) (عا.) 1 - حقه ، تزویر. 2 - دشواری ، اشکال .
-
سوسه
لغتنامه دهخدا
سوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان ). کرم گندم . (غیاث ). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج ). شپش گندم . (دهار) : نیاید بکار من این کار جنگ کجا سوسه سنجد بجنگ پلنگ ...
-
سوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] suse ۱. نیرنگ و حقه.۲. خدشه.۳. شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ.〈 سوسه آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود.
-
سوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سَوْسة، معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) suse کرمی که پارچههای پشمی را ضایع میکند؛ بیب.
-
سوسه
دیکشنری فارسی به عربی
سوسة
-
سوسه
لهجه و گویش تهرانی
کرم گوشت
-
سوسه دواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ دَ) (مص ل .) (عا.) با بدگویی برای کسی تولید اشکال کردن .
-
سوسه بردار
لغتنامه دهخدا
سوسه بردار. [ س َ / س ِ ب َ ] (نف مرکب ) خدشه پذیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بی سوسه
لغتنامه دهخدا
بی سوسه . [ سو س َ / س ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سوسه ) بی حیله . بدون شیله پیله . روراست : معامله ٔ بی سوسه ؛ معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به سوسه شود.
-
سوسه آمدن
لهجه و گویش تهرانی
سعایت
-
سُسته،سوسه،سُسه
لهجه و گویش تهرانی
گوشت نامرغوب،کف روی گوشت .