کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوز و بریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوز و بریز
لغتنامه دهخدا
سوز و بریز. [ زُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) در تداول عوام ، شکایتی با ناله وگفتارهای دلسوز. با ادب و آهسته پیوسته بر مصیبتی گریستن و حکایت وقوع آن کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوز و بریز
فرهنگ گنجواژه
سوختن و ساختن ، گریه و زاری، جلز و ولز، بی تابی، جنب و جوش، سوز و بریز داشتن
-
سوز و بریز
لهجه و گویش تهرانی
اظهار ناراحتی و گریه،سوز و گداز (برشتن)
-
واژههای مشابه
-
سُوْز
لهجه و گویش گنابادی
souws در گویش گنابادی یعنی سبز شدن ، رشد کردن ، سوختن ، از دست دادن فرصت ها
-
سوزَ
لهجه و گویش گنابادی
swza در گویش گنابادی یعنی آمپول ، سوزن
-
سوزِ
لهجه و گویش تهرانی
ناراحتی شدید
-
پی سوز، پیه سوز،
لهجه و گویش تهرانی
چراغ پیاله ای فتیله داربا روغن کرچک که دود میکند( ابزار مقنیها)
-
گشته سوز
لغتنامه دهخدا
گشته سوز. [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مجمری که عطریات را در آن سوزانند. (از انجمن آرا). رجوع به گشته شود.
-
کهنه سوز
لغتنامه دهخدا
کهنه سوز. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پارچه ٔ کهنه ٔ سوخته . (فرهنگ فارسی معین ).
-
fire place, cheminée (fr.)
هیمهسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نوعی بخاری که معمولاً داخل دیوار نصب میشود
-
نمک سوز
لغتنامه دهخدا
نمک سوز. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) در نمک سخت شده : ماهی نمک سوز.- نمک سوز کردن ؛ در نمک سخت کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
عالم سوز
لغتنامه دهخدا
عالم سوز. [ ل َ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ همه جهانیان . (ناظم الاطباء).
-
فتیله سوز
لغتنامه دهخدا
فتیله سوز. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شمعدان . (آنندراج ).
-
آتش سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašsuz ۱. چیزی که در آتش سوخته باشد.۲. برافروزندۀ آتش.۳. حریق؛ آتشسوزی: ◻︎ بر «آتشسوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتشسوز من رس (فخرالدیناسعد: ۳۰۷).