کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوزیان
/suziyān/
معنی
۱. نفع و ضرر.
۲. مال و سرمایه.
۳. [مجاز] راز؛ سر: ◻︎ قلم دو زبان است و کاغذ دوروی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمالالدین اسماعیل: ۳۵۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
profit and loss
-
جستوجوی دقیق
-
سوزیان
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمر.)نفع و ضرر.2 - مال و سرمایه . 3 - نیک و بد. 4 - راز. 5 - نام وننگ . 6 - سوغات . 7 - (ص مر.) مهربان ، غمخوار.
-
سوزیان
لغتنامه دهخدا
سوزیان . (اِ مرکب ) نفع. سود. فایده که در مقابل زیان است . (برهان ). سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده . (آنندراج ). نفع. سود. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) : در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین در سخا سود امیدی و زیان سوزیان . فرخی (دیوان ...
-
سوزیان
لغتنامه دهخدا
سوزیان . (اِخ ) عیلام . رجوع به عیلام شود.
-
سوزیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ سود و زیان] [قدیمی] suziyān ۱. نفع و ضرر.۲. مال و سرمایه.۳. [مجاز] راز؛ سر: ◻︎ قلم دو زبان است و کاغذ دوروی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمالالدین اسماعیل: ۳۵۴).
-
جستوجو در متن
-
رأس مال
لغتنامه دهخدا
رأس مال . [ رَءْ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رأس المال . اصل سرمایه : به سوزیان معانی کند خرید و فروخت که رأس مال کمال است سوزیانش را. خاقانی .و رجوع به رأس المال شود.
-
گنج قارون
لغتنامه دهخدا
گنج قارون . [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج روان . گنجی که قارون از زر و سیم فراهم آورده بود و بزرگی و فراوانی آن قوم موسی را بشگفتی انداخت . در شأن آن گنج در ذیل سوره ٔ 28 (قَصَص ) آیه ٔ 76 آمده است : ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و اتیناه من الکنوز م...
-
ضرر
لغتنامه دهخدا
ضرر. [ ض َ رَ ] (ع اِ) زیان . (مجمل اللغة). آزرم . مقابل نفع و سود. خلاف نفع. (محمودبن عمر) : حصیری را مالشی فرماید چنانکه ضرر آن به سوزیان و به تن وی رسد. (تاریخ بیهقی ). بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد که ضرر گرگان و ددگان بسته شد. (تاریخ بیه...
-
سرمایه
لغتنامه دهخدا
سرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا) : عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارها...
-
مدیح
لغتنامه دهخدا
مدیح . [ م َ ] (ع اِمص ، اِ) آنچه بدان کسی را بستایند و مدح گویند از شعر و جز آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مدح . مدحت . ستایش . آفرین . مدیحه . سخنی - و غالباً شعری - که در توصیف و تحسین و تمجید ممدوحی گویند یا نویسند. ج ، مدایح : گر مدیح و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان . چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید وی از مقربان امیر محمدپسر سلطان محمود، بود و عبارت بیهقی در این باب چنین است : از عبدالرحمن قوال شنیدم گفت : امیر محمد روزی دو سه چون متحیری و غمناکی میبود، چون نان می بخوردی قوم را بازگ...
-
ایلام
لغتنامه دهخدا
ایلام . (اِخ ) یکی از شهرستانهای استان پنجم کشور است که سابقاً آن را پشتکوه می نامیده اند. این شهرستان در جنوب باختری استان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است : از طرف شمال به بخشهای ایوان و سومار از شهرستان شاه آباد. از طرف شمال خاور و خاور به شهر...
-
داد و ستد
لغتنامه دهخدا
داد و ستد. [ دُ س ِ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مخفف دادن و ستدن : چو بستانی ببایدت دادکز داد و ستد جهان شد آباد.نظامی .دهد بستاند و عاری نداردبجز داد و ستد کاری ندارد. نظامی .خانه ٔ داد و ستد است این جهان کاین بدهد حالی و بستاند آن . نظامی || بده...
-
شوش
لغتنامه دهخدا
شوش . (اِخ ) شهری به خوزستان کناررودخانه ٔ شاوور. این شهر پایتخت کشور عیلام قدیم بودو بهمین مناسبت عیلام را سوزیان یا شوشان هم خوانده اند. بعدها در عهد هخامنشیان شوش یکی از چهار پایتخت ایران محسوب میشد. شوش کنونی بخشی است از شهرستان دزفول در خوزستان ...
-
دریغ داشتن
لغتنامه دهخدا
دریغ داشتن . [ دِ / دَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن . (آنندراج ). مضایقه کردن . مضایقه داشتن . مضایقت کردن : گر ایدون که از من نداری دریغیکی باره با ...