کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوزنده
/suzande/
معنی
۱. آنکه یا آنچه چیزی را بسوزاند.
۲. آنکه یا آنچه بسوزد.
۳. [مجاز] بسیار غم آور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
داغ، سوزان، گرم، محترق، ملتهب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوزنده
واژگان مترادف و متضاد
داغ، سوزان، گرم، محترق، ملتهب
-
سوزنده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ یا دَ) (ص فا.) 1 - آن که یا آن چه سوزد. 2 - گرم . 3 - سوزاننده .
-
سوزنده
لغتنامه دهخدا
سوزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) محرق و هر چیز که میسوزاند. (ناظم الاطباء) : به آتش در شود گرچه چو خشم اوست سوزنده به دریا در شود ورچه چو جود اوست پهناور. ؟ (لغت فرس اسدی ).ز ما قصری طلب کرده ست جایی کزآن سوزنده تر نبود هوایی . نظامی .دل هیچ نیارامد چون...
-
سوزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) suzande ۱. آنکه یا آنچه چیزی را بسوزاند.۲. آنکه یا آنچه بسوزد.۳. [مجاز] بسیار غم آور.
-
واژههای مشابه
-
اشنان سوزنده
لغتنامه دهخدا
اشنان سوزنده . [ اُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه اشنان سوزد. اشنان سوز. و رجوع به اشنان سوز شود.
-
جستوجو در متن
-
حراق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] harrāq بسیارسوزان؛ سوزنده.
-
لوافح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ لافح و لافحة] [قدیمی] lavāfeh چیزهای گرم و سوزنده.
-
سوزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سوزا› suzān سوزنده؛ درحال سوختن.
-
تند و تیز
فرهنگ گنجواژه
سوزنده ، تند، سریع.
-
یانار
واژهنامه آزاد
(ترکی آذری) سوزان، همیشه سوزنده.
-
ملتهب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرالتهاب، سوزان، سوزنده ۲. شعلهور، مشتعل
-
یاقیچی
لغتنامه دهخدا
یاقیچی . (ترکی تاتاری ، ص ) سوزنده . (ناظم الاطباء).
-
سوزان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - سوزنده . 2 - ملتهب .