کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوزان
/suzān/
معنی
سوزنده؛ درحال سوختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب
۲. تبدار ≠ بارد
۳. پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک
۴. شدید، زایدالوصف
فعل
بن گذشته: سوزاند
بن حال: سوزان
دیکشنری
ablaze, afire, alight, fiery, flaring, peppery, sweltering
-
جستوجوی دقیق
-
سوزان
فرهنگ نامها
(تلفظ: suzān) دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد ؛ (در قدیم) (به مجاز) سرشار از اندوه و اشتیاق .
-
سوزان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب ۲. تبدار ≠ بارد ۳. پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک ۴. شدید، زایدالوصف
-
سوزان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - سوزنده . 2 - ملتهب .
-
سوزان
لغتنامه دهخدا
سوزان . (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 155 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجاغلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سوزان
لغتنامه دهخدا
سوزان . (نف ) سوزنده . در حال سوختن . سوزاننده و ملتهب و با حرقت و سوزش . (ناظم الاطباء) : ز سیمین فغی ، من چو زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ . منجیک .کامران باش و می لعل خور و دشمن راگو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم . فرخی .هردو گریانیم...
-
سوزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سوزا› suzān سوزنده؛ درحال سوختن.
-
سوزان
دیکشنری فارسی به عربی
شديد الحرارة , متحمس , مشتعل
-
واژههای مشابه
-
contact tip
نوک سوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] تار نوری با نوک اندودشده که براثر عبور نور لیزر داغ میشود و در هنگام تماس میسوزاند
-
nuée ardente
اَبر سوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آمیزهای از خاکستر و گاز داغ و گاه فروزان که پس از فوران از آتشفشان بهسرعت و با تلاطم در دامنۀ آن سرازیر میشود و بخش زیرین آذرآواری را با خود حمل میکند
-
burning glass
شیشۀ سوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] عدسی همگرایی که با کانونی کردن پرتوهای خورشید در سطحی کوچک گرمای زیادی تولید میکند
-
تب سوزان
لغتنامه دهخدا
تب سوزان . [ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی شدید که حرارت بدن بیمار بحد نهایی صعود کند. تبی سخت : امیر را تب گرفت ، تب سوزان و سرسامی افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517).
-
نگاه سوزان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وهج
-
جستوجو در متن
-
suzan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزان