کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوریدخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...
-
دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: doxt] doxt = دختر
-
گل سوری
لغتنامه دهخدا
گل سوری . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل سرخ است . (آنندراج ). گل آتشی از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : روزی تو به جنگ شوی روی تیغ توباغی کند پر از گل سوری و ارغوان . فرخی .تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته برسر نهاد. (تاریخ بی...
-
گلسوری
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol suri) همان گل سرخ ، گل آتشی از اسفرمها .
-
arcuated lintel, Syrian arch
چَفتۀ سوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] ساختهای مرکب از چَفتهای در پایین و ستونگانی (colomade) در بالا، معمولاً بر فراز ورودی که در معماری رومی رایج بود
-
چهارشنبه سوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. شَ بِ) (اِمر.) غروب آخرین سه شنبه سال که در آن شب معمولاً هفت بوته آتش درست می کنند و به ترتیب از روی آن می پرند و می گویند: سرخی تو از من زردی من از تو.
-
ابن سوری
لغتنامه دهخدا
ابن سوری . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 هَ .ق . پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است .
-
گل سوری
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) (اِمر.) گل سرخ .
-
چارشنبه سوری
لغتنامه دهخدا
چارشنبه سوری . [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آخرین چهارشنبه ٔ اسفند ماه هر سال شمسی که ایرانیان در شب آن جشن چارشنبه سوری میگیرند و آداب و رسوم خاصی را در آن شب برگزار میکنند. جشن چارشنبه سوری که از جشن های ملی و باستانی ایرانیان است و هنوز در بسیار...
-
زاج سوری
لغتنامه دهخدا
زاج سوری . [ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج سرخ . بسیار شبیه میطرانا است و جمعی بغلط آنها را یکی دانسته اند. دارای بوئی تند و قی آور است . جوف یک نوع از زاج سوری که در مصر بدست می آید تیره ٔ متخلخل وجوف نوع دیگری از آن روشن و شفاف است . این دو نوع...
-
سراب سوری
لغتنامه دهخدا
سراب سوری . [ س َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آبادواقع در 22 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد و 9 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد. هوای آنجا معتدل و دارای 90 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آنجا ...
-
شیرخان سوری
لغتنامه دهخدا
شیرخان سوری . [ ن ِ ] (اِخ ) مردی از طایفه ٔ افغانان آریایی نژاد ساکن بین سند و پنجاب که در آغاز دوران صفویه به هندوستان حمله کرد وحکومتی ناپایدار تشکیل داد. (از سبک شناسی ج 3 ص 310). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 624 و 626 شود.
-
کاسنی سوری
لغتنامه دهخدا
کاسنی سوری . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندباء شامی . رجوع به انطوبیا شود.
-
قسط سوری
لغتنامه دهخدا
قسط سوری . [ ق ُ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط ثقیل است (رجوع به قُسط شود) که لون آن مانند خشب شمشاد و طعم آن تلخ و رایحه ٔ آن ساطع باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
قزل سوری
لغتنامه دهخدا
قزل سوری . [ ق ِزِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 22 هزارگزی شمال باختری سیه چشمه و7 هزارگزی خاور شوسه ٔ سیه چشمه به کلیساکندی . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 1500 تن . آب آن از چشمه و کو...