کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سورنجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سورنجان
/suranjān/
معنی
گیاهی پیازدار، با شاخههای کوتاه، گلهای زرد یا بنفش کوچک، و برگهای دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن، و مادهای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سورنجان
لغتنامه دهخدا
سورنجان .[ رِ ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آنرا در عراق لعبت بربری گویند و فقاح آنرا، یعنی شکوفه و گل آنرا به عربی اصابع هرمس و آنرا حافِرُالمَهر گویند و بعضی گویند اصابع هرمس برگ آن است نقرس را نافع باشد. (برهان ). بیخ نباتی است سفید. (غیاث اللغ...
-
سورنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) suranjān گیاهی پیازدار، با شاخههای کوتاه، گلهای زرد یا بنفش کوچک، و برگهای دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن، و مادهای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار میرود.
-
واژههای مشابه
-
حب سورنجان
لغتنامه دهخدا
حب سورنجان . [ ح َب ْ ب ِ رِ ] (اِ مرکب ) معجونی است از صبر سقوطری و تربد مجوف سفید تراشیده ، سورنجان مصری از هر یک ، یک مثقال ، ماهی زهرج یک درم ، حب النیل ، غاریقون از هر یک نیم درم ، کتیرا، نمک هندی ، شحم حنظل از هر یک دانگی ،کوفته و بیخته و به آب...
-
جستوجو در متن
-
فیل قفاج
لغتنامه دهخدا
فیل قفاج . [ ] (معرب ، اِ) سورنجان ، و نیز برگ سورنجان . (فهرست مخزن الادویه ).
-
عکنه
لغتنامه دهخدا
عکنه . [ ع َ ن َ ] (اِ) لغتی است که آن را در اندلس سورنجان و در عراق لعبت بربری خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سورنجان . (الفاظ الادویة). لعبه ٔ بربریة و آن سورنجان است . (از اختیارات بدیعی ). لعبت بربریة، سورنجان ، و قسمی از آن سورنجان دقیق است و آن س...
-
فینوقوطیس
لغتنامه دهخدا
فینوقوطیس . (معرب ، اِ) فقاح سورنجان است ، و برگ سورنجان را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
بلبوسا
لغتنامه دهخدا
بلبوسا. [ ] (اِ) سورنجان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). رجوع به سورنجان شود.
-
لحلاح
لغتنامه دهخدا
لحلاح . [ ل َ ] (اِ) حلحال (گیاهی است ). سورنجان (؟).
-
اصابع هرمس
لغتنامه دهخدا
اصابع هرمس . [ اَ ب ِ ع ِ هَِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فقاح سورنجان . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گل صورنجان . (منتهی الارب ). گل سورنجان . (الفاظ الادویه ). فقاح سورنجان یعنی شنبلید. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ) (مفردات ابن البیطار). شکوفه ٔ س...
-
فلجیقن
لغتنامه دهخدا
فلجیقن . [ ] (معرب ، اِ) سورنجان است که بلبوسا نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
فلنجیقن
لغتنامه دهخدا
فلنجیقن . [ ] (معرب ، اِ) سورنجان است ، و بعضی حومانه دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
خمل
لغتنامه دهخدا
خمل . [ خ َ ] (اِ) سورنجان . زعفران دشتی . (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع).
-
کلشی سین
لغتنامه دهخدا
کلشی سین . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) آلکالوئیدی است که از دانه ٔ سورنجان بدست آورند و در پزشکی بکار رود. (از لاروس ). ماده ٔ سمی که از سورنجان گیرند و در بیماری های قلب بکار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).