کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صورة
لغتنامه دهخدا
صورة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) خارش سر. (مهذب الاسماء). خارش سر، چنانکه صاحب او خواهد که کسی شپش سر او را جوید. (منتهی الارب ).
-
صورة
لغتنامه دهخدا
صورة.[ رَ ] (ع اِ) صورت . ج ، صُوَر. رجوع به صورت شود.
-
ثورت
فرهنگ فارسی معین
(ثُ رَ) [ ع . ثورة ] (اِمص .) 1 - هیجان . 2 - شورش ، غوغا. 3 - انبوهی مال و مردم . 4 - کین ، کینه .
-
صورت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . صورة ] (اِ.) 1 - سیما، شکل . 2 - رخسار. 3 - پیکره ، نقش . 4 - ظاهر. 5 - کیفیت ، چگونگی . 6 - فهرست ، لیست ، سیاهه . 7 - در ریاضی بخشی از یک کسر که در بالای خط کسری نوشته می شود. 8 - چگونگی ، کیفیت .
-
سورة
لغتنامه دهخدا
سورة. [ رَ ] (ع اِ) شرف . منزلت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : الم تران اﷲ اعطاک سورةًتری کل فلک دونها یتذبذب . نابغه (ازآنندراج ).|| هر رده از بنا. || علامت . نشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به سورت شود.
-
سورة
لغتنامه دهخدا
سورة. [ رَ ] (ع اِ) هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه ٔ قرآن مجید. (ناظم الاطباء). پاره ٔ قرآن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). عبارت است از پاره ٔ قرآن که مشتمل برآیاتی که دارای فاتحه و خاتمه است باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : وقت سحر غس...
-
سورة
لغتنامه دهخدا
سورة. [ س َ رَ ] (ع اِمص ) تیزی هر چیزی . (منتهی الارب ). || خشم سلطان و بیدادی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || علامت و نشان بزرگی و رفعت آن . (منتهی الارب ). || سورةالمجد؛ علامت و نشان بزرگی . (اقرب الموارد). || سورة الخمر؛ برجستن شراب بسوی د...
-
ثورت
لغتنامه دهخدا
ثورت . [ ث َ رَ ] (ع اِ) رجوع به ثورة شود.
-
ثورة
لغتنامه دهخدا
ثورة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) گاو ماده . ج ، ثورات . || ثُؤرة. کین . کینه . || شورش . || انقلاب . || بسیاری از مال و رجال . و شاید ثَورَه معرّب شورش باشد.
-
ثورة
لغتنامه دهخدا
ثورة. [ ث ِ وَ رَ ] (ع اِ) ج ِ ثور. گاوان . || لختهای بزرگ از پینو.
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...
-
صُورَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
صورت - شکل
-
سُورَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
سوره -پارهاي از کلمات و جملهبنديهايي است که همه براي ايفاي يک غرض ريخته شده باشد
-
صورت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: düm طاری: düm طامه ای: ru طرقی: čendüm کشه ای: čemodum نطنزی: čam-o dim
-
جستوجو در متن
-
راندر
لغتنامه دهخدا
راندر. [ دِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در ایالت گجرات هند واقع در ناحیه ٔ سورت و در روبروی شهر سورت و کنار رودخانه ٔ تپتی که بوسیله ٔ پلی بشهر سورت مربوط میشود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).