کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوراخ سنبه گردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوراخ سوراخ
دیکشنری فارسی به عربی
حويصلي
-
سوراخ سوراخ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لغز
-
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
دیکشنری فارسی به عربی
وردي
-
insect hole
سوراخ حشره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هر سوراخ یا مجرایی در پوست یا چوب درخت که حشرات بالغ یا کرمینۀ (larva) آنها ایجاد کرده باشند
-
thumbhole
سوراخ شستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] حفرهای در پشت سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آن با انگشت شست طول ستون هوای مرتعش را تغییر میدهد
-
punch 2
سوراخ کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سوراخ و باطل کردن بلیت
-
apical foramen, root foramen, pulpal foramen
سوراخ نوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] روزنهای در نوک ریشۀ دندان که عصب و رگهای دندان از آن عبور میکند
-
سنگ سوراخ
لغتنامه دهخدا
سنگ سوراخ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دردنگر بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 280 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سوراخ شدن
لغتنامه دهخدا
سوراخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رخنه یافتن . شکافته شدن : سوراخ شده ست سد یأجوج یک چند حذر کن ای برادر. ناصرخسرو.- سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان ؛ حادثه ٔ بزرگ اتفاق افتادن . (آنندراج ) : هیچ سوراخی نخواهدگشت سقف آسمان گرسری گاهی ز جیب شادمانی س...
-
سوراخ دار
لغتنامه دهخدا
سوراخ دار. (نف مرکب ) رخنه دار و دارای منفذ و ثقبه . هر چیز که دارای ثقبه های بسیار بود و هر چیز کرم خورده . (ناظم الاطباء).
-
سوراخ سنب
لغتنامه دهخدا
سوراخ سنب . [ سُمْب ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بدان سوراخ کنند. (آنندراج ). مته . پرماه . مثقب . (ناظم الاطباء).
-
سوراخ کاو
لغتنامه دهخدا
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
-
سوراخ کن
لغتنامه دهخدا
سوراخ کن . [ک ُ ] (اِ مرکب ) پرماه . مثقب . مته . (ناظم الاطباء).
-
موش سوراخ
لغتنامه دهخدا
موش سوراخ .(اِ مرکب ) سوراخ موش . (یادداشت مؤلف ) : چو بسیار گشت آب و گستاخ شدمیان یکی موش سوراخ شد. فردوسی .(شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1864 بیت 553 ).
-
سوراخ روباه
دیکشنری فارسی به عربی
جحر الثعالب