کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوراخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوراخ
/surāx/
معنی
روزنه؛ رخنه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج
۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ
۳. مجرا
۴. لانه
۵. چاله، حفره، گودال
۶. غار، مغاک، نقب
۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده
۸. پستو، سوراخ سمبه
۹. مخفیگاه
دیکشنری
aperture, bore, cranny, eye, hole, leak, leakage, opening, orifice, perforation, puncture, socket, vent, well, leaky
-
جستوجوی دقیق
-
سوراخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج ۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ ۳. مجرا ۴. لانه ۵. چاله، حفره، گودال ۶. غار، مغاک، نقب ۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده ۸. پستو، سوراخ سمبه ۹. مخفیگاه
-
finger hole, finger tone hole, note hole
سوراخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از حفرههای سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آنها طول ستون هوای مرتعش را تغییر میدهد
-
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) رخنه ، شکاف . ؛ ~ موش داره ، موش گوش داره کنایه از: توجه دادن به حفظ زبان و دور و بَر و ملاحظة فضول و خبرچین و مثل آن نمودن . ؛ ~ دعا را گم کردن کنایه از: مصلحت و خیر و راه را گم کردن .
-
سوراخ
لغتنامه دهخدا
سوراخ . (اِ) ثقبه . منفذ. رخنه . شکاف . معبر. (ناظم الاطباء). ثقبه . (منتهی الارب ) (دهار). جحر. (دهار). کنام : معاویة السلمی گفت : یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن ...
-
سوراخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سولاخ› surāx روزنه؛ رخنه.
-
سوراخ
دیکشنری فارسی به عربی
اثقب , افتتاح , ثقب , شبکة , فتحة , فوهة , مقدمة
-
سوراخ
واژهنامه آزاد
معنی سوراخ ان طرف ان معلوم میشود ،،سوراخ با کوت متفاوت است
-
واژههای مشابه
-
سوراخ سوراخ
دیکشنری فارسی به عربی
حويصلي
-
سوراخ سوراخ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لغز
-
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
دیکشنری فارسی به عربی
وردي
-
insect hole
سوراخ حشره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هر سوراخ یا مجرایی در پوست یا چوب درخت که حشرات بالغ یا کرمینۀ (larva) آنها ایجاد کرده باشند
-
thumbhole
سوراخ شستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] حفرهای در پشت سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آن با انگشت شست طول ستون هوای مرتعش را تغییر میدهد
-
punch 2
سوراخ کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سوراخ و باطل کردن بلیت
-
apical foramen, root foramen, pulpal foramen
سوراخ نوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] روزنهای در نوک ریشۀ دندان که عصب و رگهای دندان از آن عبور میکند