کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوداء
لغتنامه دهخدا
سوداء. [ س َ ] (ع اِ) میانه ٔ دل . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). || (ص ) زشت . (منتهی الارب ): کلمت فلانا فما رد علی سوداء لابیضاء؛ با فلان سخن گفتم و جواب مرا نداد نه زشت و نه نیک . (منتهی الارب ). || کهنه و پوسیده از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی...
-
واژههای مشابه
-
انجره ٔ سوداء
لغتنامه دهخدا
انجره ٔ سوداء. [ اَ ج ُ رَ ی ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انجره ٔ حرشاء. حشیشة الزجاج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حشیشة الزجاج شود.
-
جریده ٔ سوداء
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ سوداء. [ ج َ دَ / دِ ی ِ س َ / س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام جریده ای بود که در آن اسامی افراد سپاه و رزق هر یک ثبت میشده . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
انجرة
لغتنامه دهخدا
انجرة. [ اَ ج ُ رَ ] (ع اِ) گزنه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد و انجره ٔ حرشاء و انجره ٔ سوداء شود.
-
سویداء
لغتنامه دهخدا
سویداء. [ س ُ وَ ] (ع اِمصغر) سوداء. (بحر الجواهر). مصغر سوداء. (منتهی الارب ). || میانه ٔ دل . (بحر الجواهر). میان دل . (مهذب الاسماء) (دهار). دانه ٔ دل . (دهار) (منتهی الارب ). سویداءالقلب . دانه ٔ دل . (ناظم الاطباء). رجوع به سودا و سویدا شود.
-
آکل نفسه
لغتنامه دهخدا
آکل نفسه . [ ک ِ ل ُ ن َ س ِه ْ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . فربیون . افربیون . انفسه . حافظالنحل . حافظالاطفال . تاکوب . لبن سوداء. || کافور. || نفت .
-
لام تا کام نگفتن
لغتنامه دهخدا
لام تا کام نگفتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هیچ نگفتن . دم نزدن . ما احار جواباً. ما رد علی سوداء و لا بیضاء.
-
سودا
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ) [ ع . سوداء ] (ص .) 1 - مؤنث اسود، سیاه . 2 - یکی از اخلاط چهارگانه که جای آن طحال است . 3 - وسواس . 4 - مالیخولیا، وهم . 5 - هوی و هوس . 6 - عشق .
-
خداریة
لغتنامه دهخدا
خداریة. [ خ ُ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) سوداء. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). یقال : عقاب خداریة؛ناقة خداریة. (از معجم الوسیط) (از مهذب الاسماء).
-
دست چپ
لغتنامه دهخدا
دست چپ . [ دَ ت ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دستی که در سمت چپ بدن است . یسار. شمال . رجوع به دست چپ ذیل ترکیبات دست شود. || سپرز، و آن پاره ٔ گوشت سیاه باشد متصل به جگر محل تکون سوداء و به عربی طحال گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
سوداوی
لغتنامه دهخدا
سوداوی . [ س َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سوداء : و قد یکون لخلط سوداوی و هو الاکثر و قد یکون لخلط بلغمی غلیظ. (قانون بوعلی سینا). و با تب ربع مردم از امراض سوداوی برهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
طبطبه
لغتنامه دهخدا
طبطبه . [ طَ طَ ب َ ] (ع اِمص ) (الطب ...) من العیوب الخلقیة فی الفرس ، و هو ان تسترجی جحفلته السفلی فاذا سار حرکها و طبطبها، کالبعیر الاهدل - و ان یکون فی حنکه شامة سوداء و سائر فمه ابیض . (صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
شراء
لغتنامه دهخدا
شراء. [ ش َ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی کلاب و شراء دو جایگاه است : یکی شراء بیض از آن بنی کلاب و دیگر شراء سوداء متعلق به بنی عقیل در قسمت آخر اعراف عمره . (از معجم البلدان ). || گویند دو قریه است که در پشت ذات عرق واقع و بالای آنها یک کوه درا...