کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سودا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سودا
/so[w]dā/
معنی
معامله؛ دادوستد؛ خریدوفروش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تجارت، دادوستد، معامله
۲. تندخویی، تندمزاجی، عصبیت
۳. اگزما، جرب، حکه، گری
۴. اندیشه، خیال
۵. مالیخولیا، وسواس
۶. اشتیاق، عشق، هوس، میلشدید، میل
۷. اندیشه بیحاصل، خیال باطل
۸. دیوانگی
۹. دلگیری، ملالت
۱۰. نوعی نوشابه
دیکشنری
commerce, soda, soda pop, tonic
-
جستوجوی دقیق
-
سودا
فرهنگ نامها
(تلفظ: so(w)dā) (عربی) (به مجاز) فکر ، خیال ، شور و شوق ؛ (در قدیم) (به مجاز) علاقهی شدید به کسی یا چیزی، عشق .
-
سودا
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجارت، دادوستد، معامله ۲. تندخویی، تندمزاجی، عصبیت ۳. اگزما، جرب، حکه، گری ۴. اندیشه، خیال ۵. مالیخولیا، وسواس ۶. اشتیاق، عشق، هوس، میلشدید، میل ۷. اندیشه بیحاصل، خیال باطل ۸. دیوانگی ۹. دلگیری، ملالت ۱۰. نوعی نوشابه
-
سودا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← اگزما
-
سودا
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ) (اِ.) داد و ستد، خرید و فروش .
-
سودا
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ انگ . ] (اِ.) آب دارای گاز کربنیک .
-
سودا
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ) [ ع . سوداء ] (ص .) 1 - مؤنث اسود، سیاه . 2 - یکی از اخلاط چهارگانه که جای آن طحال است . 3 - وسواس . 4 - مالیخولیا، وهم . 5 - هوی و هوس . 6 - عشق .
-
سودا
لغتنامه دهخدا
سودا. [ س َ ] (ع ص ) سیاه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).- سودا بر سر زدن ؛ مرادف زیر کردن سیاهی . (آنندراج ) : نیست امروز از جنون این شور و غوغا بر سرم در حریم غنچه زد چون لاله سودا بر سرم . صائب (از آنندراج ).رجوع به سوداء شود. || (اِ) خرید و فروخت ....
-
سودا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] so[w]dā معامله؛ دادوستد؛ خریدوفروش.
-
سودا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سوداء] so[w]dā ۱. (طب قدیم) از اخلاط چهارگانۀ بدن.۲. (طب قدیم) مرض مالیخولیا؛ فساد فکر؛ خیالبافی.۳. [قدیمی، مجاز] عشق.۴. (طب قدیم) جنون.۵. [قدیمی، مجاز] هوا و هوس: ◻︎ روزی تر و خشک من بسوزد / آتش که به زیر دیگ سوداست (سعدی۲: ۳۲۹).
-
سودا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: soda] so[w]dā ۱. نوشابۀ گازدار حاوی گازکربنیک.۲. مادۀ قلیایی سفیدرنگ، بیبو و تلخ که در صنایع شیشهسازی و مواد غذایی بهکار میرود؛ آب سودا.
-
سودا
دیکشنری فارسی به عربی
اکزيما , صفقة , صودا , فرس , کآبة , وسواس
-
سودا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sowdâ طاری: sowdâ طامه ای: sowdâ طرقی: sawdâ کشه ای: sawdâ نطنزی: sowdâ
-
واژههای مشابه
-
سودا پختن
واژگان مترادف و متضاد
خیالپردازی کردن، آرزوی دورودراز داشتن، خیال باطل داشتن، سودا پیمودن، اندیشه بیهودهدر سر پروردن، خیال پختن
-
سودا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. معامله کردن، خریدوفروش کردن، دادوستد کردن، دادنو گرفتن ۲. تندی کردن ۳. خشمگین شدن