کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوخت وساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
reserve fuel
سوخت ذخیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] سوختی مازاد بر سوخت سفر که برای مصارف عادی در نظر گرفته نمیشود، بلکه برای وقایع پیشبینینشده، علاوه بر سوخت سفر و سوخت احتیاطی و سوخت انتظار و سوخت جایگزین، در دسترس باقی میماند و فقط در موارد خاص و با مجوز مقامات بالا...
-
سوخت رآکتور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← سوخت واکنشگاه
-
trip fuel
سوخت سفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] مجموع سوخت لازم برای انجام پرواز برنامهریزیشده، از زمان روشن کردن موتور و آغاز پرواز تا نشست در فرودگاه مقصد
-
fossil fuel
سوخت فسیلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] هیدروکربنها یا سنگهای کربنداری که میتوان از آنها بهعنوان سوخت استفاده کرد
-
fuel starvation
سوختنارسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی، حملونقل هوایی، علوم نظامی، قطعات و مجموعههای خودرو] نرسیدن سوخت از مخازن سوخت به موتورها به دلایل مختلف
-
reactor fuel
سوخت واکنشگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مادهای شکافتپذیر یا زایا که بهعنوان چشمۀ انرژی در واکنشگاهها / رآکتورهای هستهای به کار میرود متـ . سوخت هستهای nuclear fuel سوخت رآکتور
-
سوختوساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← دگرگشت
-
fuel dumping
دورریزی سوخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] تخلیۀ سوخت در هنگام پرواز برای کاهش وزن هواگرد در شرایط اضطراری
-
fuel grade
عیار سوخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] کیفیت سوخت موتور پیستونی هواگرد که میزان خوشسوزی آن را مشخص میکند
-
سوخت شدن
لغتنامه دهخدا
سوخت شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان شدن طلبی بعلت افلاس یا فرار مدیون و امثال آن . از میان بشدن وامی برای ورشکستگی مدیون و جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سوخت شود.
-
سوخت آما
لغتنامه دهخدا
سوخت آما. (نف مرکب ، اِ مرکب ) بجای کربوراتور پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
سوخت پاش
لغتنامه دهخدا
سوخت پاش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) برای پراکنده کردن نفت و بنزین در ماشین در فرهنگستان بجای ژیکلور پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
سوخت دان
لغتنامه دهخدا
سوخت دان . (اِ مرکب ) جائی که مواد سوختنی ریزند. آنجا از نانوائی که گون و هیمه گرد کنند. جای گون و هیمه در دکان نانوایی . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
سوخت آما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suxt[']āmā آلتی که سوخت ماشین را با هوا مخلوط و برای سوختن آماده میکند؛ کاربراتور.
-
سوخت پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) suxtpāš لولۀ فلزی در دستگاه کاربراتور که بنزین از آن رد میشود؛ ژکیلور.