کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوختگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوختگی
/suxtegi/
معنی
۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.
۲. (اسم) (پزشکی) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم میشود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آفتابزدگی
۲. سوختهشدگی
۳. عاشقی، شیفتگی، دلسوختگی
۴. خاکسترشدگی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوختگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفتابزدگی ۲. سوختهشدگی ۳. عاشقی، شیفتگی، دلسوختگی ۴. خاکسترشدگی
-
سوختگی
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (حامص .) 1 - عمل سوخته شدن . 2 - درد و مصیبتی که عارض شخص شود. 3 - اذیت و صدمه ای که به دل وارد آید.
-
سوختگی
لغتنامه دهخدا
سوختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص )حرق . (السامی ) (دهار). حاصل عمل سوختن : زآن سوختگی که در جگر داشت لیلی ز شرار او خبر داشت . نظامی .و ماءالشعیر... سود دارد بطلی سوختگی ... را. (نوروزنامه ).- سوختگی نفس ؛ تنگی دم که در حبس دم و دویدن پیدا آید. (غیاث )....
-
سوختگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suxtegi ۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.۲. (اسم) (پزشکی) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم میشود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.
-
سوختگی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: besuǰi طاری: sotti طامه ای: sotti طرقی: sotti کشه ای: sotti نطنزی: sotegi
-
واژههای مشابه
-
tip burn
نوکسوختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بافتمردگی نوک برگ در نتیجۀ تنش آب ناشی از باد و نمک و تجمع سم
-
freezer burn
یخ سوختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تغییر بافت و رنگ سطح مواد غذایی یخزده که براثر تصعید بلورهای یخ به وجود میآید
-
ستاره سوختگی
لغتنامه دهخدا
ستاره سوختگی . [ س ِ رَ / رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بدبختی . (ناظم الاطباء). رجوع به ستاره سوخته شود.
-
نیم سوختگی
لغتنامه دهخدا
نیم سوختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) سوختگی سطحی بدن را گویند که فقط بشره و مقداری سلول های پوستی دچار سوختگی شده باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || نیم سوخته بودن . رجوع به نیم سوخته شود.
-
sunscald/ sun scald
آفتابسوختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- زراعت و اصلاح نباتات، مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرگ بافت گیاه براثر تابش شدید آفتاب
-
blight
سوختگی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی بیماری که معمولاً با مرگ سریع و گستردۀ بافتها در بخش عمده یا همۀ قسمتهای هوایی گیاه همراه است
-
burning 2
سوختگی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] 1. آسیب پایدار فلز یا آلیاژ براثر گرم کردن و بروز ذوب درونزا یا اکسایش مرزدانهای 2. در سنگزنی، گرم شدن کار تا جایی که براثر پخت یا سختکاری تغییر رنگ یا تغییر ریزساختار رخ دهد
-
burnt flavour
طعم سوختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گشتهطعم ناشی از اکسایش پروتئینهای شیر براثر نور و اکسیژن
-
دماغ سوختگی
لغتنامه دهخدا
دماغ سوختگی . [ دَ / دِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) رنج دیدگی . ناکامی . شکست . افسردگی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دماغ سوختن و دماغ سوخته شود.