کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوت زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوت زدن
مترادف و متضاد
۱. سوتکشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن
۲. داوری مسابقات کردن
۳. صفیر کشیدن
دیکشنری
whistle, tootle, toot
-
جستوجوی دقیق
-
سوت زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوتکشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن ۲. داوری مسابقات کردن ۳. صفیر کشیدن
-
سوت زدن
لغتنامه دهخدا
سوت زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) صفیر برآوردن . هشتک زدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوت زدن
دیکشنری فارسی به عربی
صافرة
-
واژههای مشابه
-
سَوَت
لهجه و گویش بختیاری
savat سبد.
-
سوت کردن، سوت شدن
لهجه و گویش تهرانی
پرت کردن/شدن،انداختن چیزی روی پشتبام
-
گرم سوت
لغتنامه دهخدا
گرم سوت . [ گ َ ] (اِ) نوعی از جامه ها و این هندی است و اصلش گرب سوت . گرب به معنی میان و سوت بمعنی ریسمان یعنی جامه ٔ ابریشمی که پود آن ریسمان بود. ظاهراً فارسیان بجهت قرب مخرج «با» را به میم بدل کرده اند یا غلط ایشان است . محسن تأثیر : سخن تند از ...
-
whistle board
تابلوِ سوت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] تابلویی در کنار مسیر که به راهبر هنگام به صدا درآوردن سوت قطار را اطلاع میدهد
-
whistle post
علامت سوت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] پایه یا علامتی با حروف W یا X که پیش از تقاطع همسطح با راه نصب میشود تا به راهبر یادآوری کند که سوت اخطار لوکوموتیو را برای آگاهی خودروها به صدا درآورد
-
سوت کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) پرت کردن ، چیزی را به جای دوری انداختن .
-
سوت کردن
لغتنامه دهخدا
سوت کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن دولک بجایی نادسترس . دولک را جایی نادسترس پرتاب کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). افکندن چیزی به خانه ٔ همسایگان یا جایی ناشناس که دوباره نتوان یافت یا بصعوبت توان یافت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوت وکور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] sutokur ۱. بیفروغ؛ بیرونق.۲. ساکت و خاموش؛ بیسروصدا؛ بیحالونشاط.
-
سوت کارخانه
دیکشنری فارسی به عربی
صفارة الانذار
-
شیر سوت
لهجه و گویش تهرانی
بره یا بازیچه برای این که بتوانند شیر دام را بدوشند.
-
سه سوت
لهجه و گویش تهرانی
سریع