کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوال پیچ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوال پیچ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضائق , وقفة
-
واژههای مشابه
-
سؤال
لغتنامه دهخدا
سؤال . [ س ُ آ ] (ع مص ) درخواست . (ناظم الاطباء). خواستن . (غیاث ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). خواهندگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || پرسش . پرسیدن . || پرسش . استفهام . استفسار. (ناظم الاطباء). عرض و طلب . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (دهار) (تاج المصادر ...
-
سؤال
لغتنامه دهخدا
سؤال . [ س ُءْ آ ] (ع اِ) ج ِ سائل . (ناظم الاطباء).
-
شیرین سؤال
لغتنامه دهخدا
شیرین سؤال . [ س ُ آ ] (ص مرکب ) با پرسش دلپذیر و نرم . شیرین سخن . (ازآنندراج ). که سوءالی خوش و دلپسند کند : وه چه خونهادر دل شیرین سوءالان می کنندتا جواب تلخی از لبهای شکّرخا دهند.ظهوری (از آنندراج ).
-
بی سؤال
لغتنامه دهخدا
بی سؤال . [ س ُ آ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + سؤال ) بدون پرسش . (ناظم الاطباء). آنکه از کسی سؤال نکند. (آنندراج ).- بی سؤال و جواب ؛ناگزیر. (یادداشت مؤلف ). || بدون تمنا و درخواست . (ناظم الاطباء). و رجوع به سؤال شود.
-
جواب و سؤال
لغتنامه دهخدا
جواب و سؤال . [ ج َ ب ُ س ُ آ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پاسخ و پرسش . سؤال و جواب .
-
کتاب سوال وجواب دینی
دیکشنری فارسی به عربی
تعليم
-
زیر سوال بردن
واژهنامه آزاد
کاویدن درون خود. تلاش برای شناسایی افکار و عواطف و احساسات خود از طریق زیر سوال بردن آنها و سعی در یافتن دلیل منطقی برای آنها
-
این کلمه در ابتدای جمله بصورت علا مت سوال میاید
دیکشنری فارسی به عربی
يعمل
-
جستوجو در متن
-
درپیچیدن
لغتنامه دهخدا
درپیچیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . تا کردن . ته کردن . لوله کردن . در لفاف کردن . لفافه کردن . (ناظم الاطباء). لف . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). درنوشتن . درنوردیدن . طی کردن . نوردیدن . ادماج . التواء. انعساف . کثافة. لف : نَول ؛ اقطیرار درپیچ...
-
انگشت
لغتنامه دهخدا
انگشت . [اَ گ ُ ] (اِ) هریک از اجزای متحرک پنجگانه ٔ دست و پای انسان . (از فرهنگ فارسی معین ). اصبع. شنترة. (از منتهی الارب ). اصبوع . کلک .بنان . (یادداشت مؤلف ). بنانة. اَنگُل : که کس در جهان مشت ایشان ندیدبرهنه یک انگشت ایشان ندید. فردوسی .بر هر ...
-
شکم
لغتنامه دهخدا
شکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی از تنه که بین قفسه ٔ سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگا...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...