کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوالف
/savālef/
معنی
= سالفه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوالف
لغتنامه دهخدا
سوالف . [ س َ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سالفة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : و مقدمات عهود و سوالف مواثیق را طلیعه ٔ آن کرد. (کلیله و دمنه ).
-
سوالف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ سالِفَة] [قدیمی] savālef = سالفه
-
جستوجو در متن
-
قرقی
لغتنامه دهخدا
قرقی . [ ] (اِ) نوعی از کلاه که در سوالف زمان مخصوص پادشاهان بوده ، و در این زمان از ملبوسات عوام است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
مواضی
لغتنامه دهخدا
مواضی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماضیة.- مواضی ایام ؛ گذشته های زمان . (از یادداشت مؤلف ) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است . (سندبادنامه ص 31). آورده اند که در مواضی دهر و سوالف سنین و شهور... (سندبادنامه ص 218). در مو...
-
گرماوه بان
لغتنامه دهخدا
گرماوه بان . [ گ َ وَ / وِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرمابه وان . حمامی : در مواضی ایام و سوالف دهورو اعوام در شهر قنوج گرماوه بانی بود معروف و مذکور به آلت و ثروت . (سندبادنامه ص 173). گرماوه بان متفحّص وار از شکاف در نظاره میکرد. (سندبادنامه ص 178).
-
دهور
لغتنامه دهخدا
دهور. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ص 49). ج ِ دهر که زمانه است . (غیاث ) (آنندراج ) : بر کهن کردن همه نوهاای برادر موکل است دهور. ناصرخسرو.در ایام ماضی و سوالف دهور صیادی سگی معلم داشت . (سندبادنامه ص 200). رجوع...
-
سدت
لغتنامه دهخدا
سدت . [ س ُدْ دَ ] (از ع ، اِ) سدة. بیماریی که سبب بستن راه تنفس شود : مدتها در مضایق آن سدت و مفالق آن کربت بماندم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 17). رجوع به سدة شود. || در خانه : و این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از س...
-
اسمولنسک
لغتنامه دهخدا
اسمولنسک . [ اِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) شهری در روسیه ، کرسی ناحیه ٔ حکومت قدیم اسمولنسک ، در ساحل یسارنهر دنیِپر، در 700 کیلومتری جنوب شرقی پطرزبورگ ، در 415 کیلومتری از جنوب غربی مسکو. دارای 71200 سکنه . دارای دانشگاه و کارخانه های ابریشم بافی ، چلواربافی...
-
عهود
لغتنامه دهخدا
عهود. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَهد. زمانها و پیمانها و سوگندها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عهد شود : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل ... ما را فرمود [ محمود ] . (تاریخ بیهقی ص 214). بدان وقت که ... عقود و عهود پیوستند عقد وصلتی ...
-
ضیاءالملک
لغتنامه دهخدا
ضیاءالملک . [ ئُل ْ م ُ ] (اِخ ) محمدبن مودود. از ارکان دولت و اعیان حضرت سلطان محمد خوارزمشاه بوده است و به تقلد شغل عرض عساکر سلطان محمد خوارزمشاه موسوم . هنگامی که سلطان جلال الدین با لشکر چنگیزخان در کنار آب سند مصاف داد و چون شکسته شد بر آب رود ...
-
مواثیق
لغتنامه دهخدا
مواثیق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ میثاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عهد و پیمانها و استواریها، و این جمع میثاق است که به معنی عهد و پیمان و استواری باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : مقدمات عهود و سوالف مواثیق را طلیعه ٔ آن کرده . (ک...
-
ممالحت
لغتنامه دهخدا
ممالحت . [ م ُ ل َ / ل ِ ح َ] (از ع ، اِمص ) ممالحة. بر یکدیگر اعتماد کردن . || نان و نمک خوردن . همسفره بودن . || (اِمص ) نمک خوارگی . همسفرگی : غرض من از آوردن نام این مردمان دو چیز است ، یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است . (تاریخ بیهقی چ ...
-
حسنة
لغتنامه دهخدا
حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع حامص ) نیکی . نیکوئی . (ترجمان عادل ). ثواب . مقابل گناه . کردار نیک . کار نیکو. کار نیک . مقابل سیئة. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری . بر. خوبی . ج ، حسنات : بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گویدخیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. ...
-
اسکندرون
لغتنامه دهخدا
اسکندرون . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) قصبه ٔ بزرگی است در انتهای شمالی ساحل سوریه و در ساحل شرقی خلیج اسکندرون ، در 105 هزارگزی شمال غربی حلب ، واقع بین 36 درجه و 35 دقیقه و 31 ثانیه ٔ عرض شمالی و 33 درجه و 55 دقیقه و 45 ثانیه ٔ طول شرقی و اسکله ٔ ولایت حل...