کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سواری گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سواری گرفتن
مترادف و متضاد
بهرهکشی کردن، بیگاری کشیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سواری گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
بهرهکشی کردن، بیگاری کشیدن
-
واژههای مشابه
-
کله سواری
لغتنامه دهخدا
کله سواری . [ ک ُ ل ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت پایین است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کهنه سواری
لغتنامه دهخدا
کهنه سواری . [ ک ُ ن َ / ن ِ س َ ] (حامص مرکب ) آزمودگی در سواری . || کهنه کاری در جنگ . || (اصطلاح زورخانه ) مرشدی زورخانه . تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی . (فرهنگ فارسی معین ) : با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری .محسن تأث...
-
passenger car equivalence
همسنگ سواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ضریب معادلسازی انواع خودروهای بزرگ نظیر اتوبوس با خودروهای سواری؛ محاسبۀ این ضریب به اندازه و وزن و سرعت خودروها و همچنین خصوصیات جاده، نظیر شیب آن، بستگی دارد
-
surfing 1, surf
موجسواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی که در آن با استفاده از تختهموج بر روی موجها سواری میکنند
-
نیک سواری
لغتنامه دهخدا
نیک سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) فروسیت . مهارت در سوارکاری : پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست نزد سواران همه به نیک سواری .فرخی .
-
اسب سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) asbsavāri ۱. بر اسب سوار شدن.۲. سواربراسب به گردش رفتن.۳. (ورزش) [عامیانه] = اسبدوانی
-
passenger car tyre
تایر سواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] تایری ویژۀ خودرهای سواری با قطر رینگ (rim) کمتر از 18 اینچ یا 45/7 سانتیمتر
-
چابکسواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← اسبدوانی
-
hitch-hiking
رایگانسواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] سوار شدن بر خودرو یا کامیون عبوری به قصد سفر و بدون پرداخت کرایه
-
چابک سواری
لغتنامه دهخدا
چابک سواری . [ ب ُ س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) جلدی و چالاکی .مهارت در سواری و تربیت اسب . سوارکاری : گران جوشن و خود گردی گزین بچابک سواری ربودی ز زین . اسدی (گرشاسبنامه ص 45).بدان نازک تنی و آبداری چو مرغی بود در چابک سواری . نظامی (خسرو و شیرین ).ملک...
-
چاپک سواری
لغتنامه دهخدا
چاپک سواری . [ پ ُ س َ ] (حامص مرکب ) رجوع به چابک سواری شود.
-
چاروای سواری
لغتنامه دهخدا
چاروای سواری . [ چارْ ی ِ س َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چهارپای سواری . دابة. (ترجمان القرآن ). مرکب سواری . ستور زینی . مقابل بارکش .
-
دره سواری
لغتنامه دهخدا
دره سواری . [ دَرْ رَ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 19 هزارگزی شمال باختری ایذه و 5هزارگزی جنوب راه مالرو تنگ ریگ به پرچستان ، با 120 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).