کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سواره گذشتن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سواره گذشتن از
دیکشنری فارسی به عربی
تجاوز
-
واژههای مشابه
-
vehicular trip
سفر سواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سفری که با وسیلۀ نقلیه انجام شود
-
سواره نظام
دیکشنری فارسی به عربی
جنادرة , حصان , خيال , سلاح الفرسان
-
گردش سواره
دیکشنری فارسی به عربی
جولة , موکب
-
سواره رو
دیکشنری فارسی به عربی
طريق
-
سلطان یک سواره
لغتنامه دهخدا
سلطان یک سواره . [ س ُ ن ِ ی َ /ی ِ س َ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مثل سلطان یک اسبه . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
-
نیزه بازی سواره
دیکشنری فارسی به عربی
مبارزة
-
جستوجو در متن
-
overrode
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، سواره گذشتن از، باطل کردن، لغو کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن
-
overrides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغو می شود، سواره گذشتن از، باطل کردن، لغو کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن
-
override
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نادیده گرفتن، سواره گذشتن از، باطل کردن، لغو کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن
-
تجاوز
دیکشنری عربی به فارسی
دست اندازي کردن , دست درازي کردن , تخطي کردن , تجاوز کردن , متجاوز بودن , سواره گذشتن از , پايمال کردن , باطل ساختن , برتري جستن بر , برتر يا مهمتر بودن , ورا رفتن , برتري يافتن , سبقت جستن , بالاتر بودن , سرپيچي , تخلف , تجاوز , خطا , گناه , فراروي
-
پروس
لغتنامه دهخدا
پروس . [ پ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه قسمتی از هند که با اسکندر جنگ کرد و اسکندر پیش از وقوع جنگ تصور کرد که شاید او برای اطاعت و تمکین حاضر باشد با این مقصود که اوخارس نامی را نزد وی فرستاد که او را به باج گذاری و آمدن به استقبال اسکندر در سرحد مملکت خود...
-
قاهرة
لغتنامه دهخدا
قاهرة. [ هَِ رَ ] (اِخ ) پایتخت مصر است که بر کنار شطنیل واقع است . این شهر بیش از دو ملیون سکنه دارد وقاهره اش برای آن گویند که منسوب است به (قاهر فلک ) و آن ستاره ای است که طلوع آن مصادف با آغاز بنای این شهر به امر قائد جوهر فاطمی در 9 تموز 969 م ....