کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سلطان یک سواره
لغتنامه دهخدا
سلطان یک سواره . [ س ُ ن ِ ی َ /ی ِ س َ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مثل سلطان یک اسبه . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
-
drainage of the carriageway
زهکشی سطح سوارهرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] ایجاد شیب از محور به سمت هر دو برِ سطح راه بهمنظور تخلیۀ آبهای سطحی
-
through traveled way
سوارهروِ عبوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] بخشی از راه که برای حرکت وسایل نقلیه در نظر گرفته میشود بهاستثنای شانهها و خطوط کمکی
-
سواره گذشتن از
دیکشنری فارسی به عربی
تجاوز
-
نیزه بازی سواره
دیکشنری فارسی به عربی
مبارزة
-
جستوجو در متن
-
شاهسوار
واژهنامه آزاد
فرمانده سواره نظام، سواره نظام بی باک و قدرتمند
-
dragoons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dragoons، سواره نظام، بزور شکنجه بکاری واداشتن، سواره نظام را هدایت کردن
-
dragoon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dragoon، سواره نظام، بزور شکنجه بکاری واداشتن، سواره نظام را هدایت کردن
-
سلاح الفرسان
دیکشنری عربی به فارسی
سواره نظام
-
سوارنظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، مقابلِ پیادهنظام] (نظامی) [منسوخ] savārnezām = سوارهنظام
-
راکب
واژگان مترادف و متضاد
سوار، سواره ≠ پیاده
-
اسواران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) [منسوخ] 'asvārān واحدی از سوارهنظام.
-
busway
اتوبوسراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سوارهروِ مخصوص اتوبوس
-
English cavalry saddle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زین سواره نظام انگلیسی
-
cavalry sword
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمشیر سواره نظام