کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سه پلشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سه گوهر
لغتنامه دهخدا
سه گوهر. [ س ِ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاث یعنی حیوان ، نبات و جماد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
سه آسیابه
لغتنامه دهخدا
سه آسیابه . [ س ِ ب َ ](اِخ ) دهی است از دهستان کوهدخت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 360 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ چنار و رود گوداربهمن . محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پشم . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است . ساکنین از ...
-
سه اسبه
لغتنامه دهخدا
سه اسبه . [ س ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی مرکب ) کنایه از تعجیل و شتاب . و کسی که در کارها تعجیل و شتاب کند و سبب آن آن است که چون شخصی خواهد که بتعجیل و زود بجایی رود سه اسب همراه میبرد تا هر کدام که مانده شوددیگری را سوار شود. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی...
-
سه ام
لغتنامه دهخدا
سه ام . [ س ِ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) سوم . سیم : جواب سه ام آن است که ... (ابوالفتوح رازی ). پس علی روز سه ام [ بعد از ضربت عبدالرحمن ملجم ] از جهان بیرون رفت . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
سه انگشت
لغتنامه دهخدا
سه انگشت . [ س ِ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) افزاری سه شاخه که دهقانان بدان غله را بر میگردانند. (ناظم الاطباء).
-
سه بر
لغتنامه دهخدا
سه بر. [ س ِ ب َ ] (اِ مرکب ) سه ضلعی . (فرهنگستان ).
-
سه بردان
لغتنامه دهخدا
سه بردان . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 175 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سه برگه
لغتنامه دهخدا
سه برگه . [ س ِ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) نام گلی است . (غیاث ) (آنندراج ). اسم فارسی حندقوقی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || یونجه . (ناظم الاطباء). || شبدر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سه بسه
لغتنامه دهخدا
سه بسه . [ س ِ ب ِ س ِ ] (ق مرکب ) ثالث . (آنندراج ). سه تائی . سه تا سه تا. (ناظم الاطباء) : من و دلدار و مطربی سه بسه چارمین چاوشی که بر در بود.اوحدی (از آنندراج ).
-
سه بنه
لغتنامه دهخدا
سه بنه . [ س ِ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه . آب آن از کارون . محصول آنجا غلات ، برنج ، صیفی ، کنجد. شغل اهالی زراعت است . ساکنین از طایفه ٔ عرب میان آب میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سه پای
لغتنامه دهخدا
سه پای . [ س ِ ] (اِ مرکب ) بندروغ آب که میان آب نهند تا از گذرگاه بجائی دیگر روند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).
-
سه پایه
لغتنامه دهخدا
سه پایه . [ س ِ ی َ/ ی ِ ] (اِ مرکب ) افزاری که دارای سه پایه است و درطباخی استعمال میکنند. (ناظم الاطباء). || چیزی از چوب و جز آن که دارای سه پایه باشد که چیزی بر آن نهند. (یادداشت بخط مؤلف ). || آلت سیاست که گناهکاران را بدان بسته تازیانه میزدند :...
-
سه پرک
لغتنامه دهخدا
سه پرک . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (آنندراج ).
-
سه پره
لغتنامه دهخدا
سه پره . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سه پرک شود.
-
سه تا
لغتنامه دهخدا
سه تا. [ س ِ ] (اِ مرکب ) طنبوری راگویند که بدان سه تار بسته باشند. (برهان ). ساز سه تار. (فرهنگ رشیدی ). ستار. (ناظم الاطباء) : گرم ساز یکتا زنی یا دوتایی دراندازمت کز سه تا میگریزم . خاقانی .نوای باربد و ساز بربط و مزمارطریق کاسه گر و راه ارغنون و ...