کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: se طاری: se طامه ای: se طرقی: se کشه ای: se نطنزی: se
-
anomalous trichromatic vision
سهرنگبینی بیهنجار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی نارسایی رنگبینایی (colour vision) که در آن فرد هر سه نوع رنگدانۀ یاختهای مخروطی را دارد، ولی یکی از آنها نارسا یا بیهنجار است
-
یی سه سه
لغتنامه دهخدا
یی سه سه . [ س ِ س ِ ] (اِخ ) نامی که چینیان به یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی داده بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 195). و رجوع به یزدگرد سوم شود.
-
CO-CO axle arrangement
آرایش محور سهـ سه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] آرایش محور لوکوموتیوی که دارای دو بوژی با سه محور محرک است
-
سههشت وجهی سهگوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← سههشتوجهی
-
سه پِلِشک، سه پلشگ آوردن
لهجه و گویش تهرانی
بد بیاری(از قاب بازی گرفته اند)،بد شانسی
-
عروس بینی
لغتنامه دهخدا
عروس بینی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) خواستگاری . رفتن مادر و خواهر و دیگر کسان زنانه ٔ داماد به خانه ٔ کسان دختردار، برای گزیدن یکی از آنان پسر یا برادر یا کس دیگر خود را. رفتن زنان مرد خواستگار برای دیدن و پسندیدن یا رد کردن دختری یا زنی . (یادداشت مرحو...
-
عاقبت بینی
لغتنامه دهخدا
عاقبت بینی . [ ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) رجوع به عاقبت بین شود.
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
گستاخ بینی
لغتنامه دهخدا
گستاخ بینی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جسارت ورزی . جسوری : فراقش گر کند گستاخ بینی بگو برخیزمت یا مینشینی . نظامی .ز بس گوهرکمرهای شب افروزدر گستاخ بینی بسته بر روز.نظامی .
-
گنده بینی
لغتنامه دهخدا
گنده بینی . [ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که بینی او بوی بد دهد. اخشم .
-
کف بینی
لغتنامه دهخدا
کف بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کف بین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
-
کتاب بینی
لغتنامه دهخدا
کتاب بینی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) فال بینی . فالگیری . رجوع به فال بینی و فالگیری شود.
-
کلان بینی
لغتنامه دهخدا
کلان بینی . [ ک َ لام ْ ] (ص مرکب ) بزرگ بینی . (ناظم الاطباء). دماغ گنده . آنکه بینی کلان دارد. صاحب بینی کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُناب ، اَعنَب ؛ مرد کلان بینی . (منتهی الارب ).