کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
triplopia, triple vision
سهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دیدن سه تصویر از یک شیء
-
واژههای مشابه
-
بینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوز، خیشوم، دماغ، غنه ۲. مشام
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِخ ) یوسف بن مبارک بن بینی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (صوت ) مأخوذ از ماده ٔ مضارع دیدن (مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته . چه نیکوست . طوبی . (یادداشت مؤلف ). نیکو. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس )...
-
بینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bini ۱. عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و بهوسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام میکنند و از داخل بهوسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت میشود.۲. [قدیمی، مجاز] کبر؛ غرور.〈 بینی کردن (زدن): (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خودبینی ک...
-
بِيْنِي
فرهنگ واژگان قرآن
بين من
-
بینی
دیکشنری فارسی به عربی
انف , خرطوم
-
بینی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: demâq طاری: demâq طامه ای: damâq طرقی: dömâq کشه ای: domâq نطنزی: domâq
-
trichromatic vision, trichromasy
سهرنگبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] توانایی تمیز دادن سه رنگ اولیه، یعنی سرخ و آبی و سبز، از یکدیگر که باعث رؤیت بهنجار رنگهاست
-
سه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) عددی بین دو و چهار، دو بعلاوة یک . ثلاث . ؛ ~ به سی دادن کنایه از: معاملة پر سود کردن . ؛ ~ شدن بد شدن ، خراب شدن .
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رودکی .وصال تو تا باشدم می...
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ُه ْ / س َه ْ ] (ع اِ) کون . مقعد. سرین .(ناظم الاطباء). سرین یا حلقه ٔ دبر. (منتهی الارب ).
-
سه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sē] (ریاضی) se عدد ۳؛ بعد از دو و پیش از چهار.