کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهبدنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سهبدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← شناور سهبدنه
-
واژههای مشابه
-
بدنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیکر، پیکره، تنه ۲. اندام، هیکل ۳. چارچوب، قاب ۴. عمارت ۵. سطح خارجی
-
بدنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] badane تنه؛ پیکر.
-
body 1
بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیکرۀ اصلی خودرو که از همگذاری قطعات جداگانۀ عموماً فلزی به وجود میآید
-
بدنه
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ نِ یا نَ) [ ع . ] ( اِ.) تنه ، پیکر.
-
بدنه
لغتنامه دهخدا
بدنه . [ ب َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تنه . پیکر. بدنه ٔ عمارت . (فرهنگ فارسی معین ). قسمتی از دیوار که غیر ستون است . آنچه میان دو جرز واقع شود. یک طرف ظاهر عمارت . در اصطلاح بنایان ، تمام دیوار یک جانب بنا. (از یادداشتهای مؤلف ) : دگمه ٔ برقی کنا...
-
بدنة
لغتنامه دهخدا
بدنة. [ ب َ دَن َ ] (ع اِ) شتر و گاو قربانی که به مکه فرستند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ماده شتر یا ماده گاو که در مکه نحر شود و چون آنها را تناور و پروار می کردند از آن بدنة نامیده اند و از آنجاست : «ارا...
-
بدنه
دیکشنری فارسی به عربی
جسم , عمود , هيکل الطائرة
-
trimaran
شناور سهبدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شناوری دارای سه بدنه که عرشهای آنها را به یکدیگر متصل میکند و قابلیت شناوری و تعادل بسیار زیادی دارد متـ . سهبدنه
-
سه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) عددی بین دو و چهار، دو بعلاوة یک . ثلاث . ؛ ~ به سی دادن کنایه از: معاملة پر سود کردن . ؛ ~ شدن بد شدن ، خراب شدن .
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رودکی .وصال تو تا باشدم می...
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ُه ْ / س َه ْ ] (ع اِ) کون . مقعد. سرین .(ناظم الاطباء). سرین یا حلقه ٔ دبر. (منتهی الارب ).
-
سه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sē] (ریاضی) se عدد ۳؛ بعد از دو و پیش از چهار.
-
سه
دیکشنری فارسی به عربی
ثلاثة