کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابراهیم بن سهل
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سهل . [ اِ م ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرا. او یهودی بوده و قطعه ٔ رندانه ٔ ذیل اشاره بمحمد و موسی نامی که یکی بعد از دیگری منظور او بوده اند از اوست :ترکت هوی موسی لحب ّ محمدو لولا هدی الرحمن ماکنت أهتدی و ما عن قلی منی ترکت وانماشری...
-
ابن سهل اسرائیلی
لغتنامه دهخدا
ابن سهل اسرائیلی . [ اِ ن ُ س َ ل ِ اِ ] (اِخ ) ادیب . کاتب ابن خلاص حاکم سبته . بسن چهل سالگی در سال 469 هَ .ق . با ابن خلاص غرق شده دیوانش در مصر و هم در بیروت به طبع رسیده است . و رجوع به ابراهیم بن سهل شود.
-
سهل و ممتنع
لغتنامه دهخدا
سهل و ممتنع. [ س َل ُ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت بسبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانی بسیار در الفاظ اندک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 766). قطعه ای (شعر یا ن...
-
فضل بن سهل
لغتنامه دهخدا
فضل بن سهل . [ ف َ ل ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) سرخسی . ذوالریاستین . رجوع به ذوالریاستین شود.
-
سهل الا ستعمال
دیکشنری فارسی به عربی
مفيد
-
سهل و آسان
فرهنگ گنجواژه
راحت.
-
سهل و مباح
فرهنگ گنجواژه
آسان،مجاز
-
سهل و ممتنع
فرهنگ گنجواژه
کار پیچیده که به ظاهر آسان نماید.
-
جستوجو در متن
-
تسهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tashil سهل کردن؛ آسان کردن.
-
اسان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سهل
-
تسهیل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سهل
-
کوتاهی کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) تنبلی کردن ، سهل انگاری کردن .
-
شکوه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سهل , مقص
-
قابل اداره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سهل الانقياد
-
تیسیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) آسان کردن ، سهل کردن .