کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهل الوصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سهل الوصول
/sahlolvosul/
معنی
آنچه بهآسانی بهدست آید؛ آسانرس؛ آسانیاب.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
آسانیاب، آسان یاب
دیکشنری
accessible, cheap, facile, handy
-
جستوجوی دقیق
-
سهل الوصول
فرهنگ واژههای سره
آسانیاب، آسان یاب
-
سهل الوصول
دیکشنری عربی به فارسی
دستيابي پذير
-
سهل الوصول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sahlolvosul آنچه بهآسانی بهدست آید؛ آسانرس؛ آسانیاب.
-
واژههای مشابه
-
سهل شدن
واژگان مترادف و متضاد
آسان شدن، میسر گشتن، ساده شدن ≠ سخت شدن، مشکلشدن، دشوار شدن
-
سهل کردن
واژگان مترادف و متضاد
آسان کردن، ساده کردن ≠ دشوار کردن، غامض کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن
-
سهل گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
سهلانگاشتن، کماهمیت فرض کردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن
-
علی سهل
لغتنامه دهخدا
علی سهل . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن امیر شیخ . در سوم شوال 754 هَ . ق . امیر مبارزالدین محمدبن مظفر پس از شش ماه محاصره توانست شیراز را تصرف کند و امیر شیخ ابواسحاق بن امیر محمودشاه اینجو فرار اختیار کرد و پس از مدتی که سپاهی گرد آورد دوبا...
-
علی سهل
لغتنامه دهخدا
علی سهل . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) اصفهانی (شیخ ...). از بزرگان تصوف بود و با شیخ جنید مکاتباتی داشت . برخی از سخنان و گفته های او در تذکرةالاولیاء عطار ذکر شده است . رجوع به تذکرةالاولیاء عطار، نیمه ٔ دوم ص 89 شود.
-
سهل انگار
فرهنگ فارسی معین
(سَ اِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که همه چیز را آسان انگارد.
-
سهل گرفتن
لغتنامه دهخدا
سهل گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) آسان گرفتن . مساهله . مسامحه : چو کم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سهل گیرد.سعدی .
-
سهل انگار
لغتنامه دهخدا
سهل انگار. [ س َ اِ ] (نف مرکب ) آنکه کارها را آسان شمرد و بی اعتنایی کند. (ناظم الاطباء).
-
سهل انگاری
لغتنامه دهخدا
سهل انگاری . [ س َ اِ ] (حامص مرکب ) عمل سهل انگار. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
فضل سهل
لغتنامه دهخدا
فضل سهل . [ ف َ ل ِ س َ ] (اِخ )فضل بن سهل ذوالریاستین . رجوع به ذوالریاستین شود.
-
احمد سهل
لغتنامه دهخدا
احمد سهل . [ اَ م َ دِ س َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سهل شود.