کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنی
/sani[y]/
معنی
رفیع؛ بلند؛ عالی؛ بلندمرتبه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
orthodox, Sunnite
-
جستوجوی دقیق
-
سنی
فرهنگ فارسی معین
(سَ نِ یّ) [ ع . ] (ص .) رفیع ، عالی .
-
سنی
فرهنگ فارسی معین
(سُ نّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - پیرو سنت پیغمبر. 2 - پیرو فرقه ای از مسلمانان که قایل به خلافت ابوبکر و جانشینان اویند.
-
سنی
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) 1 - آهن . 2 - ریم آهن .
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س َ ن َ ] (اِ) آهن و فولاد. (برهان ) (آنندراج ).
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س َ نی ی ] (ع ص ) رفیع. بلند. (آنندراج ) (غیاث ). مرد رفیع. (برهان ). بلند. (منتهی الارب ). بزرگ . گران قدر : هست او شریف و همت او همچو او شریف هست او سنی و همت او همچو او سنی . منوچهری .خدایگانا همواره قدر و همت تست یکی سنی و رفیع و یکی بلند...
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س ِ ] (اِ) مخفف سینی است و آن خوانی باشد که از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان ) (آنندراج ). || ریم آهن . (برهان ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ).
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س ُن ْ نی ] (اِ) نوعی از ماهی باشد در ملتان و گوشت آن بغایت لذیذ میشود. (برهان ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س ُن ْ نی ] (ص نسبی ) اهل سنت و جماعت . (برهان ). منسوب به سنت . مقابل شیعی : تا هست خلاف شیعی و سنی تا هست وفاق طبعی و دهری . منوچهری .وین سنّیان که سیرتشان بغض حیدر است حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند. ناصرخسرو.سنیان گویند که حاشا و کلا بلکه ا...
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س ُن ْ نی ] (ص نسبی )منسوب به سنت که ضدّ بدعت باشد. (الانساب سمعانی ).
-
سنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سنیّ] [قدیمی] sani[y] رفیع؛ بلند؛ عالی؛ بلندمرتبه.
-
سنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] seni ۱. آهن.۲. ریم آهن.۳. سینی.
-
سنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سُنَّة) [عربی: سنّیّ، مقابلِ شیعه] sonni کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است.
-
واژههای مشابه
-
کره سنی
لغتنامه دهخدا
کره سنی . [ ک ُ رِ س ُن ْ نی ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی که در شمال بخش واقع شده است . حدود آن : از شمال به دهستان رهال و قطور، از جنوب به چهریق و حومه ٔ سلماس ، از خاور به حومه ٔ سلماس و از باختر به مرز ایران و ترکی...
-
age ratio
نسبت سنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] نسبت درختان جوان به بالغ که ممکن است معیاری برای حاصلخیزی باشد