کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ در سم بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
menhir
میلسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] افراشتهسنگی منفرد از نوع خرسنگ
-
abiolith
نازیستسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگی که از ذرات آلی تهی باشد
-
namestone
نامسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سنگی که بر روی آن عباراتی کنده شده باشد و از آن برای مشخص کردن گور یا هر محل دیگری استفاده کرده باشند
-
cobble, roundstone
قلوهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطعهسنگی نسبتاً گرد به قطر 64 تا 256 میلیمتر
-
chronolith
گاهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← واحد گاهچینهنگاشتی
-
mudstone
گِلسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ رسوبی با مقادیر نامشخص رُس و لای که بافت و ترکیب آن همچون شِیل (shale) است، اما تورق و لایهبندی ریز آن را ندارد
-
سبک سنگ
لغتنامه دهخدا
سبک سنگ . [س َ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) مرد سبکسار و بی ته و بی وقار و کم قیمت . سبکسر. (آنندراج ) (برهان ). جلف : پیری که بسالی سخن خام نگویدباشد برِ او خام و سبک سنگ و سبک سار. فرخی . || آنچه یا آنکه وزنش کم باشد. کم وزن . سبک وزن : چو یاقوت باید سخن بی...
-
غال سنگ
لغتنامه دهخدا
غال سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) حجر غاغاطیس . رجوع به غاغاطیس شود.
-
وزن سنگ
لغتنامه دهخدا
وزن سنگ . [ وَ س َ ] (اِ مرکب ) وقار و تمکین . || قدر و قیمت . (ناظم الاطباء).
-
آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābsang = آبزن
-
یک سنگ
لغتنامه دهخدا
یک سنگ . [ ی َ / ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) آن مقدار از آب که آسیاب را به گردش می آورد. (آنندراج ). آسیاگرد.
-
آسمان سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ās[e]mānsang = شهاب
-
قلوه سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زمینشناسی) qolvesang قطعه سنگ کوچک ناتراشیده درشتتر از گردو تا اندازۀ یک سیب.
-
گران سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānsang ۱. سنگین؛ ثقیل.۲. باوقار؛ موقر.۳. قانع.۴. بردبار.۵. خوب.۶. قیمتی.
-
کلما سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kalmāsang = فلاخن