کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگریخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنگ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sang طاری: sang طامه ای: sang طرقی: sang کشه ای: sang نطنزی: sang
-
gynandromorph, gynander
نرمادهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] وضعیت ژنی نادری که در آن پارچینی از بافتهای نر و ماده در یک فرد وجود دارد
-
utriculiform
کیسَکریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] شبیه به کیسَک
-
بی ریخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) birixt زشت؛ بدقواره؛ بدترکیب.
-
holomorph
تمامریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] حاصلضرب نیممستقیم یک گروه و گروه خودریختیهای آن، با عمل طبیعی
-
xenomorphic, allotriomorphic
بیگانهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بیوجه
-
morphospecies
ریختگونه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] گونهای که براساس ویژگیهای ریختشناختی (morphologic) تعیین میشود
-
بی ریخت
لغتنامه دهخدا
بی ریخت . (ص مرکب ) (از: بی + ریخت ) بی اندام . بی قواره . بدترکیب . بدشکل (در انسان و حیوان و جامه ). رجوع به ریخت شود.
-
خوش ریخت
لغتنامه دهخدا
خوش ریخت . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) نیک خلقت . خوب طبیعت . نیکوقالب . (ناظم الاطباء). خوش شکل . خوش هیئت . خوش اندام .
-
خوش ریخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] xošrixt خوشاندام.
-
برنامه ریخت
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّخذ خُطوَةً
-
وَرْهَمْ ریخْتَ
لهجه و گویش گنابادی
warhamreikhta در گویش گنابادی یعنی شلوغ ، پر جمعیت
-
بد ریخت
لهجه و گویش تهرانی
بد قیافه
-
بی ریخت
لهجه و گویش تهرانی
بد قیافه
-
بی ریخت
لهجه و گویش تهرانی
ناجور: اوضاع بی ریخت شده