کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنگک
/sangak/
معنی
۱. نوعی نان که در تنور بر روی سنگریزه پخته میشود.
۲. [قدیمی] سنگ خرد؛ سنگ کوچک.
۳. (هواشناسی) [قدیمی] = تگرگ: ◻︎ ویحک ای ابر بر گنهکاران / سنگک و برف باری و باران (عنصری: ۳۶۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگک
فرهنگ فارسی معین
(سَ گَ) (اِ.)1 - نانی که بر روی سنگ - های خردوداغ در داخل تنور می پزند.2 - سنگ کوچک . 3 - تگرگ . 4 - ژاله .
-
سنگک
لغتنامه دهخدا
سنگک . [ س َ گ َ ] (اِمصغر) مصغر سنگ . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || (از: سنگ + ک ، پسوند شباهت ) نانی که بر سنگ پخته میشود. امروزه نیز سنگک گویند. نام نانی است که چون خمیرآنرا بر روی تنوری که پر از سنگ ریزه است اندازند به این اسم موسوم شده است . (ا...
-
سنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سنگ] sangak ۱. نوعی نان که در تنور بر روی سنگریزه پخته میشود.۲. [قدیمی] سنگ خرد؛ سنگ کوچک.۳. (هواشناسی) [قدیمی] = تگرگ: ◻︎ ویحک ای ابر بر گنهکاران / سنگک و برف باری و باران (عنصری: ۳۶۸).
-
سنگک
لهجه و گویش تهرانی
نان پخته شده روی سنگ
-
واژههای مشابه
-
فال سنگک
لغتنامه دهخدا
فال سنگک . [ ل ِ س َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طرق ؛ فال سنگک زدن کاهن . (از منتهی الارب ). گروهی از کاهنان از روی سنگریزه ها و حبوب و دانه ها چون گندم و هسته غیبگویی می کنند. (از مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ج 1 ص 198). و آنان ...
-
جستوجو در متن
-
نون بازارى
لهجه و گویش بختیاری
nun-e bâzâri نان سنگک.
-
حُلر هریسه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی آش با خٌلَّر (سنگک) .
-
طرق
لغتنامه دهخدا
طرق . [طَ رِ ] (ع ص ) فال سنگک گیرنده . رجوع به طرقات شود.
-
گودانه
لغتنامه دهخدا
گودانه . [ گ َ / گُو ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گاودانه . حب البقر. سنگک . خلر. و رجوع به گاودانه شود.
-
طرقة
لغتنامه دهخدا
طرقة. [ طَ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث طَرِق . زن فال سنگک گیر. ج ، طرقات . رجوع به طرقات شود.
-
مستطرق
لغتنامه دهخدا
مستطرق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطراق . آنکه از کاهن فال سنگک زدن خواهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بعاریت خواهنده گشن را. (منتهی الارب ). رجوع به استطراق شود.
-
استطراق
لغتنامه دهخدا
استطراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعاریت خواستن گشن را. (منتهی الارب ). گشن بعاریه فراخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). شتر نر بعاریت خواستن برای ایغری . || فال سنگک خواستن از کاهن . (منتهی الارب ).
-
بریجن
لغتنامه دهخدا
بریجن . [ ب َ ج َ ] (اِ) تنوری که در آن کماج و نان سنگک پزند و به عربی فُرن گویند. (از برهان ) (آنندراج ). و رجوع به برزن و بریزن شود. || تابه ای که از گل سازند و بر زبر آن نان پزند. (از آنندراج ). بَریزَن . برزن .