کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنوات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنوات
/sanavāt/
معنی
= سنه۲
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سالها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنوات
واژگان مترادف و متضاد
سالها
-
سنوات
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ) [ ع . ] (اِ.) سال ها. جِ سنه .
-
سنوات
لغتنامه دهخدا
سنوات . [ س َ ن َ ] (ع اِ) ج ِسنة. (غیاث ) (منتهی الارب ). سالها. (ناظم الاطباء).- سنوات آتیه ؛سالهای آینده .- سنوات ماضیه ؛ سالهای گذشته .
-
سنوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَنَة] sanavāt = سنه۲
-
جستوجو در متن
-
سالیان
واژگان مترادف و متضاد
۱. سالها، مدتها ۲. سنوات
-
chronogram
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان سنج، ماده تاریخ، نشان دادن سنوات تاریخی
-
senior pilot
خلبان ارشد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] خلبانی با بالاترین سنوات خدمت و بیشترین ساعات پرواز و کارت سبز پروازبادستگاه
-
قوی ئیل
فرهنگ فارسی معین
(قُ یْ ئِ) [ تر. ] (اِمر.) یکی از دوازده سال دورة سنوات ترکان ؛ سال گوسفند.
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عمادالدین حسن یکی از مورخان هندوستان است . او را کتابی است موسوم به روضةالطاهرین که شامل وقایع سنوات تا 1015 هَ . ق . میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
بار بل
واژهنامه آزاد
کلمه ای با معنای خاص بیشتر با گویش خراسانی ، بیش بار آوردن ، در مزارع زعفران سالی که محصول بیش از سنوات پیش باشد کشاورزان آن سال را باربل گویند سال باربل آمد زراه ، حاصل آورد فراح، دل چو با خدا گشت براه،باربل آید باربل آید زراه.
-
باربل
واژهنامه آزاد
کلمه ای با معنای خاص بیشتر با گویش خراسانی ، بیش بار آوردن ، در مزارع زعفران سالی که محصول بیش از سنوات پیش باشد کشاورزان آن سال را باربل گویند سال باربل آمد زراه ، حاصل آورد فراح، دل چو با خدا گشت براه،باربل آید باربل آید زراه.
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2).
-
جامع دماوند
لغتنامه دهخدا
جامع دماوند. [ م ِ ع ِ دَ وَ ] (اِخ ) مسجدی است در دماوند که تاریخ بنای مسجد اصلی معلوم نیست ولی در ستون طرف راست محراب نوشته شده که این عمارت به امر خواجه یاقوت درسال 812 هَ .ق . انجام شده است . در سنوات بعد نیز تعمیراتی در آن شده است ، و خود مسجد د...
-
معمولی
لغتنامه دهخدا
معمولی . [ م َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، معتادو رسمی و مقرری و استمراری . (ناظم الاطباء). عادی .- حروف معمولی ؛ حروف مطبعه که ریز باشد در همان قالب ، مقابل حروف سیاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معمولی سنوات ؛ مقرری و انعام که همه ساله داده م...