کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنا
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة پروانه واران (سبزی آساها) که دارای چند گونه است . برگ هایش متناوب و مرکب بدون برگچة انتهایی است . گل هایش زرد رنگ و میوه اش نیامک و محتوی چند دانه است . میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که به صورت دم کرده ی...
-
سنا
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند.
-
صنع
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ساختن ، آفریدن . 2 - نیکویی کردن . 3 - (اِمص .) احسان . 4 - آفرینش .
-
سنا
لغتنامه دهخدا
سنا. [ س َ ] (ع اِ) چوبی باشد که بدان مسواک کنند. (برهان ) (آنندراج ). || گیاهی است مسهل و بهترین آن مکی میباشد. (برهان ). نام گیاهی است که آن اسهال میکند. گیاهی است که سناء مکی گویند. (غیاث ). گیاهی است از تیره ٔ پروانه داران (سبزی آساها) که دارای چ...
-
سنا
لغتنامه دهخدا
سنا. [ س َ ] (ع اِ) روشنی کمتر از ضیا و نور. (غیاث ). روشنی . (آنندراج ) (غیاث )(ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) : چو چرخ مرکز جاه ترا شتاب و سکون چو طبع آتش رأی ترا سنا و ضیا. مسعودسعد.خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت چنانک از وی به رشک آ...
-
سنا
لغتنامه دهخدا
سنا. [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مجلس سالخوردگان که اعضای آن سران روحانی و غیرروحانی ملت اند. (ایران باستان ). مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند. مجلس اعیان .- سنای پانصدنفری ؛ سنای پانصدنفری مجلسی بود که کلیس تنس در سال 510 ق .م . از...
-
ثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: ثناء] sanā ۱. مدح؛ ستایش.۲. دعا.۳. درود.۴. [قدیمی] سپاس.〈 ثنا خواندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مدح خواندن؛ مدح کردن؛ ستایش کردن.〈 ثنا کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مدح کردن؛ ستایش کردن.〈 ثنا گستردن: (مصدر متعدی) [قدیم...
-
سنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sanā گیاهی گرمسیری با برگهای باریک، گلهای کبود یا زردرنگ و دانههای ریز که بلندیش تا ۶۰ سانتیمتر میرسد و برگ آن ملین و مسهل است و بهصورت دمکرده، پودر و قرص به کار میرود. برای درمان تنگینفس، قولنج و سیاتیک به کار میر...
-
سنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سناء] [قدیمی] sanā ۱. ضیا؛ روشنایی؛ روشنی؛ فروغ.۲. رفعت؛ بلندی.
-
سنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: sénat] (سیاسی) senā مجلسی که در کنار مجلس شورا در برخی از کشورها، به امر قانونگذاری میپردازد.
-
صنع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] son' ۱. آفرینش؛ آفریدن.۲. (اسم) [قدیمی] عمل؛ کار.۳. [قدیمی] نیکی کردن؛ احسان.
-
صُنْعَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفرینش - ساختن - عمل کردن
-
سَنَا
فرهنگ واژگان قرآن
روشنی
-
سنا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ---------- طاری: -------- طامه ای: ---------- طرقی: sanâ کشه ای: -------- نطنزی: ----------
-
صنا
واژهنامه آزاد
درست