کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سندیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سندیة
لغتنامه دهخدا
سندیة. [ س ِ دی ی َ ] (ع ص ) تأنیث سندی .
-
واژههای مشابه
-
سندیه
لغتنامه دهخدا
سندیه . [ س َ دی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است به بغداد در ساحل نهر عیسی . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). نسبت بدان سندوانی باشد.
-
واژههای همآوا
-
سندیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزش، اصالت، اعتبار ۲. ملاک، مناط، حجت
-
جستوجو در متن
-
سندوانی
لغتنامه دهخدا
سندوانی . [ س ِ ] (ص نسبی ) نسبتی است به سندیه و آن قریه ای است در نواحی بغداد. (الانساب سمعانی ).
-
روحاء
لغتنامه دهخدا
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از مضافات نهر عیسی . (منتهی الارب ). از قرای بغداد بر ساحل نهر عیسی نزدیک سندیه . واﷲ اعلم . (از معجم البلدان ).
-
داهریة
لغتنامه دهخدا
داهریة. [ هَِ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است ببغداد و به آن ده در فراخی و آبادانی مثل زدندی و آن میان محول و سندیه واقع و از اعمال بادوریاست . (معجم البلدان ).
-
ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن نصربن عسکرملقب به ظهیرالدین قاضی سلامیه . فقیه شافعی موصلی . اصل او از سندیه ٔ عراق بود و در مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغدادفقه آموخت و به سال 610 هَ . ق . در سلامیه درگذشت .
-
ابوقریعه
لغتنامه دهخدا
ابوقریعه . [ اَ ق ُ ؟ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن . قاضی القضاة به سندیه . معاصر مهلبی وزیر. او در سرعت اجوبه ٔ هزلیه اعجوبه ای بوده است . وفات به سال 366 هَ . ق .
-
ببز
لغتنامه دهخدا
ببز. [ ب َب ْ ب ُ ] (اِخ ) آبادیی بزرگ بر کنار نهر عیسی بن علی در پایین سندیه و بالای فارسیه که وقف بر ورثه ٔ وزیر رئیس الرؤساء بوده است . (از معجم البلدان ).
-
قریعی
لغتنامه دهخدا
قریعی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بغدادی ، معروف به ابن قریعه و مکنی به ابوبکر. منسوب است به جد خود نه به قریع. وی قاضی سندیه و جز آن از توابعبغداد بوده و نوادر عجیبی تدوین کرده است . در جمادی آلاخر سال 367 هَ . ق . در شصت وپنج سالگی وفات ی...
-
ابن قریعه
لغتنامه دهخدا
ابن قریعه . [ اِ ن ُ ق ُ رَ ع َ ] (اِخ ) قاضی ابوبکر محمدبن عبدالرحمن بغدادی ،از جمله ٔ وزیر ابومحمد مهلبی . او در سندیه از اعمال بغداد منصب قضا داشته و مردی لطیفه گو و حاضرجواب بوده و طرائف او در کتب نوادر مذکور و مشهور است . صاحب بن عباد وی را دیدا...
-
دجاجة
لغتنامه دهخدا
دجاجة. [ دَ ج َ ] (ع اِ) یکی دجاج . یک ماکیان . مرغ . یک مرغ خانگی . یک ماکیان یا خروس و تاء در آخر این لفظ علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدتست . (آنندراج ). ماکیانه . (زمخشری ). ماکیان و خروس . مذکر و مؤنث در وی یکسانست . دُجاجَة.دِجاجَة. (منتهی الا...