کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سندره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سندره
/sendare/
معنی
= سِند
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سندره
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ رَ یا رِ) (ص .) = سنداره : حرامزاده .
-
سندره
لغتنامه دهخدا
سندره . [ س َ دَ رَ / رِ ] (اِ) سندروس که صمغی باشد شبیه کهربا. (برهان ) (از آنندراج ). || زرنیخ احمر. رجوع به سندروس شود.
-
سندره
لغتنامه دهخدا
سندره . [ س َ دَ رَ] (ع اِ) نوعی است از درخت . (مهذب الاسماء). درختی است که از آن کمان و تیر سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به عربی شجر فتی است که از چوب آن کمان سازند. (فهرست مخزن الادویه ). || نوعی است از پیمانه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (مهذب الا...
-
سندره
لغتنامه دهخدا
سندره . [س َ دَ رَ / رِ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) راهی . لقیط. (شرفنامه ). حرامزاده . (برهان ) (صحاح الفرس ). ولدالزناء.زنیم . (اوبهی ). ناپاک زاده . سند. ناپاک زاد. حمیل . بچه ٔ سرراهی . کوی یافت . زنازاده . بچه ٔ کوی : ای سندره در سندره مادرت بهشته تخم ...
-
سندره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sendare = سِند
-
جستوجو در متن
-
سنداره
لغتنامه دهخدا
سنداره . [ س َ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) حرامزاده . (برهان ) (آنندراج ). بچه ٔ بی پدر چون سرراهی یا با چندین پدر. ولدالزناء. سند. سندره . رجوع به سند، سندره و سنده شود.
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده ۲. بچهنامشروع
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س ِ دِ ] (اِ) حرامزاده . (جهانگیری ). رجوع به سند و سندره شود.
-
ولدالزنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ولدالزناء] valadozzenā ۱. زنازاده؛ حرامزاده؛ خشوک؛ سنداره؛ سندره.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] کرم شبتاب که به اعتقاد قدما با طلوع ستارۀ سهیل میمیرد.
-
حرامزاده، حرامزاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشوک، خطاییبچه، خطازاده، روسپیزاده، زنازاده، سند، سندره، غیرزاده، ناپاکزاده، نامشروع، ولدالزنا ≠ حلالزاده ۲. تودار، حقهباز، حیلهگر، زیرک، محیل ≠ صاف و صادق
-
ناپاکزاده
لغتنامه دهخدا
ناپاکزاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خشوک . ولدالزنا. سند. سنده . سندره . بدنژاد. حرام زاده . که اصیل و نسیب نیست . که نژاده نیست . که از نسل و نطفه ٔ پاک نیست : ز ناپاکزاده مدارید امیدکه زنگی به شستن نگرددسپید. فردوسی .همه ٔ خوارج مشتی ناپاکزاده ، منکر...
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س َ دَ / دِ / دُ ] (اِ) صمغی باشد زرد و شبیه به کاه ربا. (برهان ) (آنندراج ) : مشو ایمن اندر سرای فسوس که گه سندر است و گهی سندروس . فردوسی .رجوع به سندروس شود.|| درخت خدنگ . (یادداشت مؤلف ). قاین آغاجی (ترکی ). توس . رجوع به خدنگ ، سندروس و...
-
ناباکدار
لغتنامه دهخدا
ناباکدار. (نف مرکب ) خلیعالعذار. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). ناباک . بی پروا. نترس . دلیر. جسور : چنین داد پاسخ ورا کرگسارکه ای نامور مرد ناباکدار. فردوسی .سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدارزین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره .غواص .
-
بچه ٔکو
لغتنامه دهخدا
بچه ٔکو. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بچه که از کوچه بردارند و پرورش دهند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). کودکی که از راهگذر برداشته باشند. (ناظم الاطباء). لقیط. کوی یافت . || حرامزاده . (شرفنامه ٔ منیری ). فغاک ....