کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سندر
/sandar/
معنی
= سندروس
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س َ دَ / دِ / دُ ] (اِ) صمغی باشد زرد و شبیه به کاه ربا. (برهان ) (آنندراج ) : مشو ایمن اندر سرای فسوس که گه سندر است و گهی سندروس . فردوسی .رجوع به سندروس شود.|| درخت خدنگ . (یادداشت مؤلف ). قاین آغاجی (ترکی ). توس . رجوع به خدنگ ، سندروس و...
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س ِ دِ ] (اِ) حرامزاده . (جهانگیری ). رجوع به سند و سندره شود.
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س ِ دِ ] (اِخ ) قریه ای است در ده فرسنگی جنوب ده بارز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س ُ دَ ] (ص ) خوش صورت صاحب جمال . (جهانگیری ).
-
سندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] sandar = سندروس
-
جستوجو در متن
-
Sandor Kellner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سندر کلنر
-
ابوضمیره
لغتنامه دهخدا
ابوضمیره . [ اَ ؟ رَ ] (اِخ ) روح بن شیرزاد، سعد یا سعید صحابی است . یا روح بن سندر و او جدّ حسین بن عبداﷲبن ضمیرةبن ابی ضمیره است .
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سندر. مکنی به ابوعبدالرحمن . صحابی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تنقیح المقال ج 1 ص 254 شود.
-
غان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) qān درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیالهداران، با برگهای دندانهدار و نوکتیز که دمکردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده، و کاهش تب مفید است؛ توس؛ تیس؛ غوش؛ غوشه؛ سندر.
-
سندروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] sand[a]rus ١. (زیستشناسی)صمغی زردرنگ و تلخ شبیه کهربا که از پوست درختی پیوسته سبز از تیرۀ مخروطیان بهدست میآید و در طب و نقاشی به کار میرود؛ سندر.۲. [مجاز] زردرنگ: ◻︎ کمان را به زه کرد پس اشکبوس / تنی لرز لرز...
-
توس
لغتنامه دهخدا
توس . (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است . نام این درخت دردره ٔ شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و تامول نیز نامند . علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، با...
-
فاسیس
لغتنامه دهخدا
فاسیس . (اِ) عصای ریاسَت . فوستل دو کولانژ آرد: نشان اقتدار حکام روم قدیم بود که همیشه در پیشاپیش آنان میکشیدند. عصای مزبور دسته ای از شاخه های درخت سندر بود که آن را گرد تبری با تسمه های سرخ میبستند. طول آن معمولاً تا سینه ٔ مرد میانه قامت بودو قطر ...
-
سندروس
لغتنامه دهخدا
سندروس . [ س َ دَ ] (معرب ، اِ) سرو کوهی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از «تویا» و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است . زرنیخ احمر. از یونانی «سندرش » صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان ق...
-
شنگرف
لغتنامه دهخدا
شنگرف . [ ش َ گ َ] (اِ) شنجرف . سنجرف . زنجفر. زنجرف . سرخ و آن سرخی که بدان نویسند. (زمخشری ). زنجفر. (فرهنگ اسدی ). شقر. (بحر الجواهر) (دهار). شقرة. (منتهی الارب ). گیاهی است خاردار و بر زمین چسبیده ، بیخی سطبر و سرخ دارد.(رشیدی ) . معرب آن شنجرف ....