کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنخ
/senx/
معنی
گونه؛ نوع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع
۲. اصل، بن
۳. بیخ، بنیاد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع ۲. اصل، بن ۳. بیخ، بنیاد
-
سنخ
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بن دندان . 2 - اصل ، بنیاد؛ ج . سنوخ ، اسناخ . 3 - در فارسی به معنای نوع ، جنس .
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ] (اِ) نمک طعام . (برهان ) (آنندراج ). || چرک وریم که عربان وسخ گویند. (برهان ) (آنندراج ). شوخ .
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ن َ ] (ع مص ) برگردیدن . || تباه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گند شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). گند شدن . (دهار). تغییر یافتن . مزه گرداندن روغن و طعام . سنخ الدهن ؛ روغن فاسد شد و تغییر یافت . (از منتهی الارب ). || بسیار خوردن طعا...
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س َ ن ِ ] (ع ص ) تبناک : بلد سنخ ؛ شهر تبناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سنخ
لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س ِ ] (ع اِ) بیخ و بن دندان . ج ، اسناخ ، سنوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بن دندان و اصل آن . جای رستن دندان بن دندان . (دهار) (مهذب الاسماء). || بیخ و اصل و ماده ٔ هر چیز. (برهان ). اصل مردم . بیخ و اصل هر چیزی . || بن پیکان . (مهذب الاسما...
-
سنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسناخ و سُنُوخ] senx گونه؛ نوع.
-
واژههای مشابه
-
هم سنخ
لغتنامه دهخدا
هم سنخ . [ هََ س ِ ] (ص مرکب ) هم جنس .هم نوع . هم صنف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سنخ شود.
-
constitutional type
سنخ سرشتاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] طبقهبندی افراد بر مبنای ویژگیهای جسمانی یا دیگر ویژگیهای زیستشناختی آنها
-
melancholic type
سنخ سودایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی شخصیت که مشخصۀ بارز آن عبوس بودن است و در قرن دوم میلادی آن را ناشی از افزایش صفرا میدانستند متـ . سنخ مالیخولیایی
-
personality type
سنخ شخصیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هریک از طبقات خاصی که انسانها را براساس صفات شخصیتی و نگرشها و الگوهای رفتاری و ویژگیهای بدنی و دیگر مشخصههای برجسته میتوان در آن قرار داد
-
intuitive type
سنخ شهودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ کارل یونگ، یکی از انواع شخصیت که براساس توانایی سازگاری با نشانههای ناخودآگاه و درک و تعبیر دقیق و واضح محرکهای آگاهانه بسیار خفیف شکل میگیرد
-
سنخ مالیخولیایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ← سنخ سودایی
-
extraverted type
سنخ برونگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانشناسی تحلیلی یونگ، یکی از سنخهای شخصیت که توصیفگر فردی است که نگرشها و ارزشها و علائق او معطوف به محیط بیرونی است