کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنجیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنجیده
/sanjide/
معنی
۱. وزنشده.
۲. اندازهگرفتهشده.
۳. آزموده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دانا، فهمیده، مطلع ≠ نفهم
۲. باوقار، موقر، وزین ≠ سبک، جلف، ناموقر
۳. درست، صحیح، موثق ≠ ناسنجیده، نسنجیده
۴. حسابشده
دیکشنری
careful, deliberate, mature, measured, prudent, studied
-
جستوجوی دقیق
-
سنجیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. دانا، فهمیده، مطلع ≠ نفهم ۲. باوقار، موقر، وزین ≠ سبک، جلف، ناموقر ۳. درست، صحیح، موثق ≠ ناسنجیده، نسنجیده ۴. حسابشده
-
سنجیده
لغتنامه دهخدا
سنجیده . [ س َ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) سخته . موزون . (آنندراج ). || پخته . آزموده . مجرب . ممتحن . جاافتاده . سخته . || نیک اندیشیده . نیک سگالیده (سخن یا نکته ).- بسنجیده ؛ سخته . موزون . جاافتاده . پخته : بسنجیده چون کار هر نیکخوپسندیده چون مهر هر ...
-
سنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sanjide ۱. وزنشده.۲. اندازهگرفتهشده.۳. آزموده.
-
سنجیده
دیکشنری فارسی به عربی
ثقيل ، باحْتِراسٍ
-
واژههای مشابه
-
سنجیده گاه
لغتنامه دهخدا
سنجیده گاه . [ س َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای سنجیدن . موزن . (منتهی الارب ).
-
سنجیده گفتار
لغتنامه دهخدا
سنجیده گفتار. [ س َ دَ / دِ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گفتار موزون دارد. (آنندراج ). که با سخن اندیشیده و نیک سگالیده است . پخته سخن : چو آید در سخن لعل لب سنجیده گفتارش ز بی مغزی گهر بر روی دریا چون حباب افتد.صائب (از آنندراج ).
-
responsible drug use
مصرف سنجیدۀ مواد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مصرف مواد اعتیادآور بهصورت حسابشده، با برنامهریزی و با هدف زیانکاهی
-
deliberate targeting
هدفگزینی سنجیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بخشی از فرایند تعیین و شناسایی اهداف نظامی که در طی آن اهداف بالقوه شناسایی میشوند تا در زمان مناسب علیه آنها اقدام شود
-
جستوجو در متن
-
حساب شده
فرهنگ واژههای سره
سنجیده
-
اتزان
لغتنامه دهخدا
اتزان . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) سخته فاستدن . (زوزنی ) بسخته فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). سنجیده گرفتن . سنجیده ستاندن چیزی را. || سنجیده شدن . سنجیده شدن شعر. || کشیدن . سنجیدن . سختن . || میانه حال و معتدل شدن .
-
سخته
واژهنامه آزاد
سنجیده ، وزن شده
-
نااندیشیده
واژگان مترادف و متضاد
ناسنجیده، نسنجیده ≠ سنجیده
-
سنجیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sanjidegi ۱. سنجیده بودن.۲. آزمودگی.