کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قُبیده بادام/بادوم
لهجه و گویش تهرانی
سنجد
-
هم کِشک
لهجه و گویش تهرانی
سنجد (به شوخی)
-
چوب دانه
لغتنامه دهخدا
چوب دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سنجد. (جهانگیری ). میوه ای است که آن را سنجد گویند و بعربی غبیرا خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سنجد شود.
-
جیلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jilān ۱. عناب.۲. سنجد.
-
differential absorption lidar thermometer, DIAL thermometer
دماسنج لیداری جذب تفاضلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
-
پیرایه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirayesanj کسی که زیب و زیور را بسنجد؛ آنکه پیرایه میسنجد.
-
hygrothermometer, thermohygrometer
نم ـ دماسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابزاری که مقدار بخار آب و دمای هوا را میسنجد
-
check pilot
خلبان آزمونگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] خلبانی که مهارت خلبان دیگر را در آزمونپرواز میسنجد
-
عیارگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ayargir عیارگیرنده؛ صاحبعیار؛ آن که عیار سیموزر را میسنجد.
-
حسابگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] hesābgar کسی که حساب همهچیز را نگه میدارد و نفع و ضرر هر کاری را میسنجد.
-
غبیده بادام
لغتنامه دهخدا
غبیده بادام . [ غ ُ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) قسمی نان شیرینی با بادام . || رجوع به قبیده شود. || سنجد. رجوع به سنجد شود. غُبَیرا.
-
زیتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَیتون] (زیستشناسی) zeytun درختی با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای سفید کوچک که بهصورت خوشه در کنار برگها جمع میشود.〈 زیتون تلخ: (زیستشناسی) = سنجد 〈 سنجد تلخ
-
noncontact extensometer
کشامدسنج غیرتماسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] نوعی کشامدسنج که به قطعه متصل نیست و بهصورت غیرمستقیم، مثلاً با یک پرتو، کشامد نمونه را میسنجد
-
amylograph
آمیلازنگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] دستگاهی که فعالیت آلفاآمیلازی و گرانرَوی ژلههایی مانند ژلۀ آرد غلات را میسنجد و بهصورت منحنی نشان میدهد
-
sweat patch
چسب الکلسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] چسبی که ازطریق جذب عرق پوست، مقدار الکل موجود در آن را میسنجد