کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنبلالطیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Valeriana
سنبلالطیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از سنبلالطیبیان چندسالۀ علفی با حدود 23 گونه که بومی اروپا و بخشی از آسیا هستند؛ برگهای قاعدهای آنها فراوان و محکم و از خطی تا تخممرغی است و برگهای ساقهای آنها کوچک و متقابل و با دو تا شش جفت برگچۀ شانهای بریده...
-
واژههای مشابه
-
سنبل الطیب
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ لُ طّ) (اِمر.) گیاهی است علفی ، پایا و خودرو، ریشه اش معطر و ساقه اش راست و برگ هایش متقابل . ریشه و ساقه های زیرین این گیاه دارای اسانس اسید والرینیک و اسید مالیک و مواد قندی است که در طب کاربرد فراوان دارد.
-
سنبل الطیب
لغتنامه دهخدا
سنبل الطیب . [ سُم ْ ب ُ لُطْ طی ] (اِ) گیاهی است که از دیرزمان در ایران بعنوان مسکن و ضد تشنج و در هیجانات عصبانی استعمال می نموده اند. اروپائیان نیز این دارو را از قدیم می شناخته اند. سنبل الطیب بر دو قسم است :1 - سنبل الطیب وحشی .2 - سنبل الطیب بس...
-
سنبل الطیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سنبلُالطیب] (زیستشناسی) sombolo(e)ttib گیاهی علفی، خودرو با ساقۀ راست، برگهای متقابل دندانهدار و گلهای سفید معطر که بلندیش تا یکمتر میرسد و ریشۀ آن دارای اسانس، اسیدوالرینیک، اسیدمالیک، و مواد قندی است که در طب به کار میرود. ضد ...
-
سنبل
فرهنگ نامها
(تلفظ: sonbol) (در گیاهی) گلِ خوشهای بلند ، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز ، آبی ، سفید و زرد ، گیاه همین گل ؛ (در قدیم) (به مجاز) گیسو ، زلف.
-
سنبل
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشه ۲. نوعی گل
-
Hyacinthus
سنبل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از سنبلیانِ پیازدار با گلهای رنگی که در شرق مدیترانه بهصورت خودرو میرویند و تا ایران و ترکمنستان گسترش دارند
-
سنبل
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) (اِ.) (عا.) کار سرسری ، سطحی .
-
سنبل
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ) [ ع . ] (اِ.) خوشه .
-
سنبل
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ) (اِ.) = زمبل . زمبول : گیاهی است از تیرة سوسنی ها دارای برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش . پیاز آن را در گلدان می کارند.
-
سنبل
لغتنامه دهخدا
سنبل . [ سُم ْ ب ُ ] (ع اِ)خوشه (جو، گندم و مانند آن ). ج ، سنابل . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) : گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش همچو زلف محبوبان . سعدی . || گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها جزو تک لپه ای ها با جام و کاسه ٔ رنگین و ...
-
سنبل
دیکشنری عربی به فارسی
سنبل , گل سنبل , سنبل ايراني , ياقوت
-
سنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سَمبل› [عامیانه] sambal کار سرسری و سردستی.〈 سنبل کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن.
-
سنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَنابِل و سُنبُلات] sombol ۱. (زیستشناسی) خوشۀ جو یا گندم؛ خوشه.۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ سوسنیها با برگهای دراز و گلهای خوشهای به رنگ بنفش.۳. [مجاز] زلف معشوق.〈 سنبل ختایی: (زیستشناسی) گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معط...