کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنبلهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Stachys, hedgenettle
سنبلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] سردهای از نعنائیان شامل گیاهان علفی یکساله یا چندساله، بوته یا درختچهای کوتاه و پوشیده از کرکهای سادۀ چندشاخهای یا ستارهای یا تقریباً بیکرک و با برگهای ساده یا دندانهدار با یا بدون دُمبرگ و با گلآذین سنبله، متشکل از چرخهه...
-
واژههای مشابه
-
سنبله
فرهنگ نامها
(تلفظ: sonbole) (در گیاهی) نوعی گل آذین که گلهای بدون دُمگل آن در اطراف یک محور جمع میشوند؛ خوشهی بعضی گیاهان مانند گندم و جو ؛ (در نجوم) ؛ صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج ، واقع در استوای سماوی ، که به شکل دوشیزهای خوشهی سنبل به دست، تجس...
-
سنبله
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشه، سنبلچه ۲. شهریورماه
-
سنبله
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ لَ یا لِ) [ ع . سنبلة ] (اِ.) 1 - یک خوشه . 2 - از صورت های فلکی جنوبی و ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید شهریور ماه در آن دیده می شود.
-
سنبله
لغتنامه دهخدا
سنبله . [ سُم ْ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام برج ششم و آن بصورت دختر است دامن فروهشته و سر او بمغرب و شمال و پای او بمشرق و جنوب ، دست چپ آویخته دارد با پهلوی خود و دست راست او بلند است برابر دوش و خوشه ٔ گندم را بدان دست گرفته ، به همین سبب به اسم سنب...
-
سنبلة
لغتنامه دهخدا
سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] (ع اِ) درخت عضاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخت خارداری که عضاة نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
سنبلة
لغتنامه دهخدا
سنبلة. [ سَم ْ ب َ ل َ ] (ع مص ) خوشه برآوردن کشت . (ناظم الاطباء). از پس یا از پیش کشیدن جامه را. (ناظم الاطباء).
-
سنبلة
لغتنامه دهخدا
سنبلة. [ سُم ْ ب ُ ل َ ] (ع اِ) یک خوشه ٔ گندم و جو و مثل آن . ج ، سنابل . (آنندراج ). واحد سنبل یک خوشه (جو و گندم و غیره ). ج ، سنبلات ، سنابل . (فرهنگ فارسی معین ). خوشه . ج ، سنابل . (منتهی الارب ) : کسان ذخیره ٔ دنیا نهند و غله ٔ اوهنوز سنبله با...
-
سنبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سنبلَة] sombole ۱. (نجوم) ششمین صورت فلکی منطقةالبروج.۲. ششمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با شهریور؛ خوشه.۳. (زیستشناسی) یک خوشۀ جو یا گندم؛ خوشه.
-
سُنبُلَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشه گندم (سنبله وسنبل در اصل به معناي پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل ناميدهاند ، به اين جهت بوده است که سنبل ، دانههاي گندم را در غلافهائي که دارد ميپوشاند )
-
سنبله
دیکشنری فارسی به عربی
عذراء
-
Stachys lavandulifolia
سنبلهای چایکوهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای سنبلهای به شکل گیاه چندسالۀ بوتهای با برگهای طوقهای در شاخههای عقیم و ساقههای گلدهندۀ متعدد و کرکدار و برگهای قاعدهای مستطیلی و تقریباً بیُدمبرگ و مستطیلی ـ سرنیزهای و واژسرنیزهای و چرخههای گل معمولاً دور از یکدی...
-
Virgo supercluster
اَبَرخوشۀ سنبله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ← اَبَرخوشۀ محلی
-
spike 3
سنبله 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گلآذینی نامحدود شامل محوری منفرد با گلهای بیپایک