کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنان گزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنان گزار
لغتنامه دهخدا
سنان گزار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نیزه عبوردهنده . سنان زننده آنچنان که کاری باشد : شهی که همچو سکندر سپهبدان داردسنان گزار و کمندافکن و خدنگ انداز.سوزنی .
-
واژههای مشابه
-
تلمیذ سنان
لغتنامه دهخدا
تلمیذ سنان . [ ] (اِخ ) ابوالحسین بن کشکرایا از مشاهیر اطبای عرب است و عیسوی مذهب بود و چون شاگردی سنان بن قره کرد به این نام مشهور شد. و در طب مهارت فراوان داشت . در خدمت سیف الدولةبن حمدان طبابت می کرد و از جمله ٔ طبیبانی بود که عضدالدوله او را در ...
-
حصن سنان
لغتنامه دهخدا
حصن سنان . [ ح ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) در بلاد روم است و عبداﷲبن عبدالملک مروان آنرا فتح کرد. (معجم البلدان ).
-
رشیدالدین سنان
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین سنان . [ رَ دُدْ دی س ِ ] (اِخ ) در نزدیکی بصره پا به عرصه ٔ وجود گذاشت و در سال 1193 هَ . ق . درگذشت . پیشوای اسماعیلیه و معروف به شیخ جبل بود. رشیدالدین در فارس بزرگ شد و رئیس فرقه ٔ اسماعیلیه ٔ سوریه گردید (1163 هَ . ق .). در جنگهای صلیب...
-
ربیعةبن سنان
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن سنان . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عوف ... ابن ماکولا گفته است او صحبت حضرت رسول را درک کرد ولی مؤلف الاصابة می گوید شاید همان ربیعةبن عمروبن یسار باشد. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به ربیعةبن عمروبن یسار شود.
-
سنان کش
لغتنامه دهخدا
سنان کش . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سنان کشیده . سنان دراز : دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید. خاقانی . || نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. (آنندراج ) : گویند که بود تیر آرش چون نیزه ٔ عادیان سنان کش . نظامی .سن...
-
مال سنان
لغتنامه دهخدا
مال سنان . [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع است و 356 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مشکین سنان
لغتنامه دهخدا
مشکین سنان . [ م ُ /م ِ س ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مژگان معشوق است . (برهان (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) : نیزه بالاست خون غمزه ٔ توکه به مشکین سنان همی ریزد.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 468).
-
ام سنان
لغتنامه دهخدا
ام سنان . [ اُم ْ م ِ س ِ ] (اِخ ) انصاریه ... از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 245 شود.
-
ام سنان
لغتنامه دهخدا
ام سنان . [ اُم ْ م ِ س ِ ](اِخ ) از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 244 شود.
-
ابراهیم بن سنان
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سنان . [ اِ م ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قره ٔ حرانی صابی (296-336 یا 338 هَ .ق .). مهندس و ریاضی دان و طبیب . در بغداد متولد شده و نزد پدر و معلمین خصوصی فنون و علوم آن زمان را آموخت . وقتی مستکفی باﷲ خلیفه او ...
-
ابن سنان خفاجی
لغتنامه دهخدا
ابن سنان خفاجی . [ اِ ن ُ س ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن سعید خفاجی شاعر. مذهب شیعی داشته و از مردم حلب بوده است و در 466 هَ .ق . وفات کرده است . او راست : کتاب سرّالفصاحه که در برلین به طبع رسیده و دیوان اشعار خود او که به بیروت چاپ شده...
-
سام بنی سنان
لغتنامه دهخدا
سام بنی سنان . [ م ِ ب َ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است در مغرب جبال صنهاجه مضاف الی بنی سنان . قبیله ای است که ممکن است از طایفه بربر باشد. (معجم البلدان ).
-
حسن امی سنان زاده
لغتنامه دهخدا
حسن امی سنان زاده . [ح َ س َ ن ِ اُم ْ م س َ دَ ] (اِخ ) قسطنطنی خلوتی درگذشته ٔ 1082 هَ . ق . او راست : دیوان شعر ترکی و دو کتاب دیگر که در هدیة العارفین (ج 1 ص 294) یاد شده است .